Part37
#Part37
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
یاسمن سری تکون داد و منو به داخل خونه راهنمایی کرد، نمیتونستم باور کنم یاسمن بی غل و غش الان وسط یه برنامه ی عجیب و غریب باشه و باعث اینجا بودن من باشه
پارمیس تو آشپزخونه بود و امیر خان سرش تو لپ تاپ بود یاسمن اومد زیر گوشم
_ چه خبرا؟
شونه هامو انداختم بالا
_ خبرا دست تواِ، آرش هم از این قضیه خبر داره؟
پوزخندی زد
_ شیش ماهه ازش خبر ندارم
با تعجب نگاش کردم
_ یعنی چی؟
_ آخرین باری که مارو دعوت کردی بیرون رو یادته؟ به مناسبت تموم شدنت؟
سرم رو آروم تکون دادم
_ یک هفته بعد از اون با آرش تموم کردم
_ چرا؟
_ چون بی عرضه بود، سالها بود با هم بودیم ولی اون حتی زیر بار یه نامزدی ساده نمیرفت، چون آرش فقط حرف زدن بلد بود ، موقع عمل تمام اون حرف ها رو یادش میرفت
نفس عمیقی کشیدم، هیچ وقت فکر نمیکردم این اتفاق بیوفته یاسمن ادامه داد
_ دایی امیرم و یاسر وقتی حال منو دیدند منو هم وارد این قضیه کردند
بعد انگار که بخواد جلوی سوالات بعدی منو بگیره سریع گفت
_ حالا منو ول کن در مورد خودت بگو، لاغر شدی ها، راستی اون دختره رو یادته شیرین؟ هنوز هم تو کفشی؟
نمیدونستم چی بگم، آدم دروغ گویی نبودم ولی نمیخواستم تو این قضیه شیرین بشه نقطه ضعفم پس
+ آره بابا یادمه ولی خوب خدایی اون کجا و من کجا اصلاً بهش فکر هم نکردم، خودت میدونی بدبختیام به اندازه کافی زیاد هست
لبخند موزی بهم زد و سرش رو خم کرد زیر گوشم
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
یاسمن سری تکون داد و منو به داخل خونه راهنمایی کرد، نمیتونستم باور کنم یاسمن بی غل و غش الان وسط یه برنامه ی عجیب و غریب باشه و باعث اینجا بودن من باشه
پارمیس تو آشپزخونه بود و امیر خان سرش تو لپ تاپ بود یاسمن اومد زیر گوشم
_ چه خبرا؟
شونه هامو انداختم بالا
_ خبرا دست تواِ، آرش هم از این قضیه خبر داره؟
پوزخندی زد
_ شیش ماهه ازش خبر ندارم
با تعجب نگاش کردم
_ یعنی چی؟
_ آخرین باری که مارو دعوت کردی بیرون رو یادته؟ به مناسبت تموم شدنت؟
سرم رو آروم تکون دادم
_ یک هفته بعد از اون با آرش تموم کردم
_ چرا؟
_ چون بی عرضه بود، سالها بود با هم بودیم ولی اون حتی زیر بار یه نامزدی ساده نمیرفت، چون آرش فقط حرف زدن بلد بود ، موقع عمل تمام اون حرف ها رو یادش میرفت
نفس عمیقی کشیدم، هیچ وقت فکر نمیکردم این اتفاق بیوفته یاسمن ادامه داد
_ دایی امیرم و یاسر وقتی حال منو دیدند منو هم وارد این قضیه کردند
بعد انگار که بخواد جلوی سوالات بعدی منو بگیره سریع گفت
_ حالا منو ول کن در مورد خودت بگو، لاغر شدی ها، راستی اون دختره رو یادته شیرین؟ هنوز هم تو کفشی؟
نمیدونستم چی بگم، آدم دروغ گویی نبودم ولی نمیخواستم تو این قضیه شیرین بشه نقطه ضعفم پس
+ آره بابا یادمه ولی خوب خدایی اون کجا و من کجا اصلاً بهش فکر هم نکردم، خودت میدونی بدبختیام به اندازه کافی زیاد هست
لبخند موزی بهم زد و سرش رو خم کرد زیر گوشم
۲.۳k
۲۰ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.