پارت ۲ فصل ۲:
پارت ۲ فصل ۲:
راوی ویو:
جونگ کوک دید دگه اینطوری نمیشه موند و دست رو دسن گذاشت تا اینکه تصمیم گرفت خودش چیزی که از چنگش در رفته رو بدست بیاره زنگ زد به تهیونگ:
«مکالمه جونگ کوک و تهیونگ»
جونگ کوک:الو هیونگ«بغض»
تهیونگ:جونگ کوکی حالت خوبه؟
جونگ کوک:نه هیونگ میتونی بیای پیشم؟«بغض سنگین»
تهیونگ:باشه باشه تو آروم باش من الان میام
تهیونگ سریع آماده شد و با همون موهای ژولیده به سمت در ورودی رفت که با نیلا مواجه شد
تهیونگ:نیلا عزیزم من میرم پیش جونگ کوک میام باشه؟
نیلا:باشه برو«بی حوصله»
تهیونگ:تو بخواب دیر وقته اگرم چیزی خواستی بهم زنگ بزن خب؟
نیلا:باشه
تهیونگ رفت و روی پیشونی نیلا بوسه ای گذاشت و سوییچ ماشین رو برداشت و به سمت خونه جونگ کوک راه افتاد
.................................................................................
در ورودی باز شد و کفشش رو در آورد و رفت توی خونه
خونه تاریک بود و فقط یک آباژور با نور زرد روشن بود
تهیونگ:جونگ کوک؟؟؟؟؟کجایی؟؟؟؟؟؟؟
جونگ کوک:اینجام...بیا اینجا
تهیونگ فت و با حال گرفته جونگ کوک مواجه شد خیلی حس بدی بهش میداد کسی که تمام عمرش باهاش بوده انقدر بی قرار و داغون باشه
سریع به سمت جونگ کوک روی تخت نشست و جونگ کوک رو توی بغل گرفت و گفت:
تهیونگ:جونگ کوک حالت خوبه؟؟؟
جونگ کوک:تغصیر منه مگه نه؟«گریه»
تهیونگ:نه جون کوک تغصیر تو نیست چرا اینجوری فکر میکنی؟
جونگ کوک:اگه من اونروز باهاش دعوا نکرده بودم الان این اتفاقا نیوفتاده بود هقققققققق«گریه»
تهیونگ:جونگ کوک گوش کن به من
جونگ کوک:بگو هقققق
تهیونگ:ببین اینو بدون که اگر تو اون روز باهاش دعوا هم نکرده بودی بازم این اتفاق میوفتاد
اینو بدون کاری که باید بشه میشه
سرنوشت خودش میره جلو و از تو و افرادی مثل تو مثل یه بازیچه رفتار میکنه تا به خواسته هاش برسه
پس خودتو مقصر این ماجرا ها ندون و سعی کن چیزی که از دست دادی رو بدست بیاری باشه؟
جونگ کوک: باشه
تهیونگ:خب الان حالت خوبه؟
جونگ کوک:آره...هیونگ میخوام یه کاری بکنم
تهیونگ:بگو چی کار میخوای بکنی؟؟
جونگ کوک:......
راوی ویو:
جونگ کوک دید دگه اینطوری نمیشه موند و دست رو دسن گذاشت تا اینکه تصمیم گرفت خودش چیزی که از چنگش در رفته رو بدست بیاره زنگ زد به تهیونگ:
«مکالمه جونگ کوک و تهیونگ»
جونگ کوک:الو هیونگ«بغض»
تهیونگ:جونگ کوکی حالت خوبه؟
جونگ کوک:نه هیونگ میتونی بیای پیشم؟«بغض سنگین»
تهیونگ:باشه باشه تو آروم باش من الان میام
تهیونگ سریع آماده شد و با همون موهای ژولیده به سمت در ورودی رفت که با نیلا مواجه شد
تهیونگ:نیلا عزیزم من میرم پیش جونگ کوک میام باشه؟
نیلا:باشه برو«بی حوصله»
تهیونگ:تو بخواب دیر وقته اگرم چیزی خواستی بهم زنگ بزن خب؟
نیلا:باشه
تهیونگ رفت و روی پیشونی نیلا بوسه ای گذاشت و سوییچ ماشین رو برداشت و به سمت خونه جونگ کوک راه افتاد
.................................................................................
در ورودی باز شد و کفشش رو در آورد و رفت توی خونه
خونه تاریک بود و فقط یک آباژور با نور زرد روشن بود
تهیونگ:جونگ کوک؟؟؟؟؟کجایی؟؟؟؟؟؟؟
جونگ کوک:اینجام...بیا اینجا
تهیونگ فت و با حال گرفته جونگ کوک مواجه شد خیلی حس بدی بهش میداد کسی که تمام عمرش باهاش بوده انقدر بی قرار و داغون باشه
سریع به سمت جونگ کوک روی تخت نشست و جونگ کوک رو توی بغل گرفت و گفت:
تهیونگ:جونگ کوک حالت خوبه؟؟؟
جونگ کوک:تغصیر منه مگه نه؟«گریه»
تهیونگ:نه جون کوک تغصیر تو نیست چرا اینجوری فکر میکنی؟
جونگ کوک:اگه من اونروز باهاش دعوا نکرده بودم الان این اتفاقا نیوفتاده بود هقققققققق«گریه»
تهیونگ:جونگ کوک گوش کن به من
جونگ کوک:بگو هقققق
تهیونگ:ببین اینو بدون که اگر تو اون روز باهاش دعوا هم نکرده بودی بازم این اتفاق میوفتاد
اینو بدون کاری که باید بشه میشه
سرنوشت خودش میره جلو و از تو و افرادی مثل تو مثل یه بازیچه رفتار میکنه تا به خواسته هاش برسه
پس خودتو مقصر این ماجرا ها ندون و سعی کن چیزی که از دست دادی رو بدست بیاری باشه؟
جونگ کوک: باشه
تهیونگ:خب الان حالت خوبه؟
جونگ کوک:آره...هیونگ میخوام یه کاری بکنم
تهیونگ:بگو چی کار میخوای بکنی؟؟
جونگ کوک:......
۷.۲k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.