پارت ۴ فصل ۲:
پارت ۴ فصل ۲:
جونگ کوک:هیونگ«ناراحت»
تهیونگ:هوم
جونگ کوک:بنظرت دارن لارا رو اذیت میکنن؟؟؟نکنه باهاش بد رفتار میکنن؟؟؟نکنه.....«بغض»
تهیونگ:عههههه جونگ کوکککک بسه«بلند»
تهیونگ دستش رو دور صورت جونگ کوک قاب کرد و توی چشماش نگاه کرد و گفت:
تهیونگ:این فکرا هیچی رو درست نمیکنه.....ناراحتی تو هیچ کاری برای لارا نمیکنه....فقط این ناراحتی و این فکرا باعث میشه دیر تر بتونی پیداش کنی...واگر دیر تر پیداش کنی بهش آسیب میزنی خب؟«آروم»
جونگ کوک:باش....راست میگی«سرش رو انداخته پایین»
تهیونگ:خب دیگه من میرم که تو هم بتونی بخوابی فردا صبح خیلی کار داریم«بلند میشه پالتوش رو برمیداره و به سمت در اتاق میره»
جونگ کوک:باشه....هیونگ
تهیونگ:بله؟
جونگ کوک:ممنونم
تهیونگ:«بلخند میزنه و سرش رو تکون میده»
تهیونگ چراغ اتاق جونگ کوک رو خاموش کرد و رفت بیرون و در اتاقش رو بست
به خدمتکارا گفت که دیگه برن بخوابن و رفت و سوار ماشینش شد و به سمت خونش راه افتاد
تو راه داشت به اتفاقاتی که افتاده فکر میکرد که دید جلوی در خونشه
تهیونگ:چه زود رسیدیم«خنده»
کلید رو میندازه و وادر خونه میشه
چراغا همه خاموش بود حتما نیلا خوابیده
رفت سمت اتاق خواب دستگیره در رو فشار داد و وارد اتاق شد
پالتوش رو در آورد و آویزون کرد و لباساش رو در آورد و رفت دستاش رو سشت اومد رو تخت و کنار نیلا خوابید
نیلا رو توی بغلش گرفت و شروع کرد به نوازش کردنش
نیلا:اومدی؟؟
تهیونگ:هوم...چرا نخوابیدی؟؟
نیلا:نمیدونم
تهیونگ:نیلا
نیلا:بله؟؟
تهیونگ:بنظرت کی عروسی بگیریم؟؟؟؟
نیلا برگشت سمت تهیونگ تو چشماش خیره شد و گفت
نیلا:تهیونگ...من بدون لارا عروسی نمیگیرم.....
تهیونگ:این که خیلی طول میکشه
نیلا:میدونم....هرچقدر هم که طول بشکه من صبر میکنم
تهیونگ:هر چی تو بگی«بلخند»
نیلا:«لبخند»
تهیونگ:بخواب دیگه دیر وقته
نیلا:باشه...شب بخیر
تهیونگ:شب بخیر خوشگلم
.......
جونگ کوک:هیونگ«ناراحت»
تهیونگ:هوم
جونگ کوک:بنظرت دارن لارا رو اذیت میکنن؟؟؟نکنه باهاش بد رفتار میکنن؟؟؟نکنه.....«بغض»
تهیونگ:عههههه جونگ کوکککک بسه«بلند»
تهیونگ دستش رو دور صورت جونگ کوک قاب کرد و توی چشماش نگاه کرد و گفت:
تهیونگ:این فکرا هیچی رو درست نمیکنه.....ناراحتی تو هیچ کاری برای لارا نمیکنه....فقط این ناراحتی و این فکرا باعث میشه دیر تر بتونی پیداش کنی...واگر دیر تر پیداش کنی بهش آسیب میزنی خب؟«آروم»
جونگ کوک:باش....راست میگی«سرش رو انداخته پایین»
تهیونگ:خب دیگه من میرم که تو هم بتونی بخوابی فردا صبح خیلی کار داریم«بلند میشه پالتوش رو برمیداره و به سمت در اتاق میره»
جونگ کوک:باشه....هیونگ
تهیونگ:بله؟
جونگ کوک:ممنونم
تهیونگ:«بلخند میزنه و سرش رو تکون میده»
تهیونگ چراغ اتاق جونگ کوک رو خاموش کرد و رفت بیرون و در اتاقش رو بست
به خدمتکارا گفت که دیگه برن بخوابن و رفت و سوار ماشینش شد و به سمت خونش راه افتاد
تو راه داشت به اتفاقاتی که افتاده فکر میکرد که دید جلوی در خونشه
تهیونگ:چه زود رسیدیم«خنده»
کلید رو میندازه و وادر خونه میشه
چراغا همه خاموش بود حتما نیلا خوابیده
رفت سمت اتاق خواب دستگیره در رو فشار داد و وارد اتاق شد
پالتوش رو در آورد و آویزون کرد و لباساش رو در آورد و رفت دستاش رو سشت اومد رو تخت و کنار نیلا خوابید
نیلا رو توی بغلش گرفت و شروع کرد به نوازش کردنش
نیلا:اومدی؟؟
تهیونگ:هوم...چرا نخوابیدی؟؟
نیلا:نمیدونم
تهیونگ:نیلا
نیلا:بله؟؟
تهیونگ:بنظرت کی عروسی بگیریم؟؟؟؟
نیلا برگشت سمت تهیونگ تو چشماش خیره شد و گفت
نیلا:تهیونگ...من بدون لارا عروسی نمیگیرم.....
تهیونگ:این که خیلی طول میکشه
نیلا:میدونم....هرچقدر هم که طول بشکه من صبر میکنم
تهیونگ:هر چی تو بگی«بلخند»
نیلا:«لبخند»
تهیونگ:بخواب دیگه دیر وقته
نیلا:باشه...شب بخیر
تهیونگ:شب بخیر خوشگلم
.......
۵.۳k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.