آنجا نشسته بود به زیر درخت بید
آنجا نشسته بود به زیر درخت بید
بانوی شبنم و گل و ابریشم سپید
با دیدنش به سینه ی من...قلب سرکشم
مانند یک قناری بی تاب می تپید
او مست عطرهای دل انگیز باغ بود...
من نیز خیره در رخ او... مدتی مدید
پیشش نشست مرغ خیالم به راحتی...
از شوق...قطره های عرق بر تنم چکید...
راهی شدم به عالم معنا و شور عشق...
وقتی که بوسه ام به لب و گونه اش رسید
جرات گرفت پایم و رفتم به پیش و ...او...
دامن از این غریبه ی بی آبرو کشید...
گفتم چه سر به زیر و پر از التهاب و بغض:
بانو دلم شکست...کمی عاشقم شوید!
بانوی شبنم و گل و ابریشم سپید
با دیدنش به سینه ی من...قلب سرکشم
مانند یک قناری بی تاب می تپید
او مست عطرهای دل انگیز باغ بود...
من نیز خیره در رخ او... مدتی مدید
پیشش نشست مرغ خیالم به راحتی...
از شوق...قطره های عرق بر تنم چکید...
راهی شدم به عالم معنا و شور عشق...
وقتی که بوسه ام به لب و گونه اش رسید
جرات گرفت پایم و رفتم به پیش و ...او...
دامن از این غریبه ی بی آبرو کشید...
گفتم چه سر به زیر و پر از التهاب و بغض:
بانو دلم شکست...کمی عاشقم شوید!
۴.۲k
۱۱ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.