بیا فقط رفیق باشیم
#بیا_فقط_رفیق_باشیم
#پارت_4
_ چانگبین!
همه با تعجب بهش نگاه کردن،
_ میخوام با چانگبین توی یه خونه باشم!
فلیکس که چشاش پر از اشک شده بود سرش رو پایین انداخت تا کسی متوجهاش نشه... سونگمین که متوجه ناراحتی فیلیکس شده بود دستش رو روی شونهاش گذاشت و بلند گفت
_ هیونگ چطوره ماهم مثل اولین خوابگاهمون باهم باشیم؟
فلیکس نگاهی به سونگمین انداخت و سونگمین هم لبخندی تحویلش داد.. بنگچان غم رو توی چهره فلیکس میدید،
_ خب، عالیه! همهی کاپل ها مشخص شدن!!
هیونجین با تمام وجود دلش میخواست فلیکس رو بغل کنه اما چارهای نداشت.. شکستن دل فلیکس تنها راهی بود که اونو از خودش دور کنه و از دست هیتر ها نجاتش بده!
هیونجین بلند شد و سمت اتاقش رفت، فلیکس فورا رفت دنبالش و با گرفتن دستش مانع رفتنش شد،
_ هیون؟
هیونجین که سعی میکرد اشکاش رو کنترل کنه به سمت فلیکس برگشت
_ بله؟
_ معلوم هست چته؟
_ چمه؟ اهااا.. بخاطر انتخابم میگی! متاسفم لیکسی اما ما نمیتونیم توی یه خونه باشیم! یادت که نرفته پیدینیم چی گفت؟!
_ نه منظورم اون نیست! منظورم رفتار سردته! ماکه جلوی دوربین نیستیم پس چرا اینطوری میکنی هاا؟
_ رفتار سرد؟ فکر میکنم واسه تنبیهت کم باشه!
_ تنبیه؟!
_ اگه نیاز به رفتار گرم داری میتونی از اون پسرهی توی پارتی بخوای باهات گرم باشه!
و با سرعت به سمت اتاقش رفت،
فلیکس: او خدای من! اون الان حسودی کرد؟!!!
لبخند شیطنت آمیزی زد و سمت اتاق هیونجین رفت بدون اینکه اجازه بگیره وارد اتاق شد و درو بست
_ یا! کی بهت اجازه داده وارد اتاق من بشی؟
_ فک نمیکنم برای دیدن کسی که دوسش دارم اجازه لازم داشته باشم!
_ تو...
فلیکس نذاشت هیونجین حرفشو کامل کنه و بوسه گرمی روی لباش گذاشت اما هیونجین فلیکسو پس زد!
_ هیون! میدونستی وقتی حسودی میکنی خیلی کیوت میشی؟
_ من.. من کی حسودی کردم؟!
_ اون پسره از فامیل های پدرمه! دوم ایکنه خودش دوست دختر داره.. به موهام دست زد چون فکر میکرد واقعی نیستن! فقط همین... هیونجیناا! خواهش میکنم وقتی ازم ناراحتی فقط باهام حرف بزن! این بیتوجهیهات منو دق مرگ میکنه!
هیونجین بدون حرفی فلیکس رو محکم بغل کرد
_ معذرت میخوام!
_ اشکالی نداره پرنس هوانگ!
هیونجین لبخند گرمی زد و آروم صورتشو به فلیکس نزدیک کرد
_ دلم برای لبات تنگ شده بود جوجه کوچولو! نمیخوای بوس شب بخیر بدی؟
فلیکس بوسه کوتاهی کرد و خودشو عقب کشید
_ بهت بوسه کامل نمیدم تا تلافی کنم!
و سریع سمت در اتاق رفت که هیونجین از پشت بغلش کرد و مانعش شد بعد با حالت خماری لب زد..
_ دلت میاد بیبی؟!
_ یااا! ولم کن هیون.. میخوام برم بخوابم!
هیونجین سرش رو سمت گردن فلیکس برد و اونو بوسید
_ امشب جایی نمیری لیکسی!
هیونجین فلیکسو پرت کرد روی تخت و خودشم روش خوابید به چشم های فلیکس زل زد و موهاشو نوازش کرد
_ الان یه فرشته جلومه، که با چشم های براقش بهم زل زده!
فلیکس با صدای بریده بریدهای گفت:
_ هیون.. کمرم.. کمرم.. خیلی درد میکنه!
هیونجین فورا بلند شد و با استرس به فلیکس خیره شد!
_ اوه! متاسفم واقعا متاسفم.. یادم رفته بود درد داری! منو ببخش.. الان باید چیکار کنم؟؟ بریم دکتر؟
فلیکس لبخند شیطانی زد و فورا سمت در رفت
_ اینم تلافی حسودیات!
و بعد با سرعت سمت اتاقش رفت...
_ دستم بهت بیوفته جوجه کوچولوووو!...
#straykids#BTS
#Felix #Han #IN #Sungmin #hyunjin #hyunlix #chungbin #chan #Leeknow
#پارت_4
_ چانگبین!
همه با تعجب بهش نگاه کردن،
_ میخوام با چانگبین توی یه خونه باشم!
فلیکس که چشاش پر از اشک شده بود سرش رو پایین انداخت تا کسی متوجهاش نشه... سونگمین که متوجه ناراحتی فیلیکس شده بود دستش رو روی شونهاش گذاشت و بلند گفت
_ هیونگ چطوره ماهم مثل اولین خوابگاهمون باهم باشیم؟
فلیکس نگاهی به سونگمین انداخت و سونگمین هم لبخندی تحویلش داد.. بنگچان غم رو توی چهره فلیکس میدید،
_ خب، عالیه! همهی کاپل ها مشخص شدن!!
هیونجین با تمام وجود دلش میخواست فلیکس رو بغل کنه اما چارهای نداشت.. شکستن دل فلیکس تنها راهی بود که اونو از خودش دور کنه و از دست هیتر ها نجاتش بده!
هیونجین بلند شد و سمت اتاقش رفت، فلیکس فورا رفت دنبالش و با گرفتن دستش مانع رفتنش شد،
_ هیون؟
هیونجین که سعی میکرد اشکاش رو کنترل کنه به سمت فلیکس برگشت
_ بله؟
_ معلوم هست چته؟
_ چمه؟ اهااا.. بخاطر انتخابم میگی! متاسفم لیکسی اما ما نمیتونیم توی یه خونه باشیم! یادت که نرفته پیدینیم چی گفت؟!
_ نه منظورم اون نیست! منظورم رفتار سردته! ماکه جلوی دوربین نیستیم پس چرا اینطوری میکنی هاا؟
_ رفتار سرد؟ فکر میکنم واسه تنبیهت کم باشه!
_ تنبیه؟!
_ اگه نیاز به رفتار گرم داری میتونی از اون پسرهی توی پارتی بخوای باهات گرم باشه!
و با سرعت به سمت اتاقش رفت،
فلیکس: او خدای من! اون الان حسودی کرد؟!!!
لبخند شیطنت آمیزی زد و سمت اتاق هیونجین رفت بدون اینکه اجازه بگیره وارد اتاق شد و درو بست
_ یا! کی بهت اجازه داده وارد اتاق من بشی؟
_ فک نمیکنم برای دیدن کسی که دوسش دارم اجازه لازم داشته باشم!
_ تو...
فلیکس نذاشت هیونجین حرفشو کامل کنه و بوسه گرمی روی لباش گذاشت اما هیونجین فلیکسو پس زد!
_ هیون! میدونستی وقتی حسودی میکنی خیلی کیوت میشی؟
_ من.. من کی حسودی کردم؟!
_ اون پسره از فامیل های پدرمه! دوم ایکنه خودش دوست دختر داره.. به موهام دست زد چون فکر میکرد واقعی نیستن! فقط همین... هیونجیناا! خواهش میکنم وقتی ازم ناراحتی فقط باهام حرف بزن! این بیتوجهیهات منو دق مرگ میکنه!
هیونجین بدون حرفی فلیکس رو محکم بغل کرد
_ معذرت میخوام!
_ اشکالی نداره پرنس هوانگ!
هیونجین لبخند گرمی زد و آروم صورتشو به فلیکس نزدیک کرد
_ دلم برای لبات تنگ شده بود جوجه کوچولو! نمیخوای بوس شب بخیر بدی؟
فلیکس بوسه کوتاهی کرد و خودشو عقب کشید
_ بهت بوسه کامل نمیدم تا تلافی کنم!
و سریع سمت در اتاق رفت که هیونجین از پشت بغلش کرد و مانعش شد بعد با حالت خماری لب زد..
_ دلت میاد بیبی؟!
_ یااا! ولم کن هیون.. میخوام برم بخوابم!
هیونجین سرش رو سمت گردن فلیکس برد و اونو بوسید
_ امشب جایی نمیری لیکسی!
هیونجین فلیکسو پرت کرد روی تخت و خودشم روش خوابید به چشم های فلیکس زل زد و موهاشو نوازش کرد
_ الان یه فرشته جلومه، که با چشم های براقش بهم زل زده!
فلیکس با صدای بریده بریدهای گفت:
_ هیون.. کمرم.. کمرم.. خیلی درد میکنه!
هیونجین فورا بلند شد و با استرس به فلیکس خیره شد!
_ اوه! متاسفم واقعا متاسفم.. یادم رفته بود درد داری! منو ببخش.. الان باید چیکار کنم؟؟ بریم دکتر؟
فلیکس لبخند شیطانی زد و فورا سمت در رفت
_ اینم تلافی حسودیات!
و بعد با سرعت سمت اتاقش رفت...
_ دستم بهت بیوفته جوجه کوچولوووو!...
#straykids#BTS
#Felix #Han #IN #Sungmin #hyunjin #hyunlix #chungbin #chan #Leeknow
۷.۸k
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.