جیمین:آه دختره ی کثافت...تو بودی منو زدی
جیمین:آه دختره ی کثافت...تو بودی منو زدی
کلودی:آه لعنتی خودتم منو زدی
جیمین:من نمیدونستم تویی
کلودی:منم ندیدمت نمیدونستم
شوگا:بس کنید...جیمین بشین رو صندلی....پرستار الان میاد برات پانسمان میکنه...کلودی توهم اینقدر با جیمین کل کل نکن
کلودی:اوکی
شوگا:خوشم اومد...هردوتون زخمی شدید...هردوتونم شلیک کردید...حال میده الان بیرونتون کنم
کلودی و جیمین:یااااااااا
شوگا:یا یا برام نکنین...انگار گاون....میرید مرحله آخر...نگران نباشید...ولی مرحله آخر پوستتونو میکنم...مخصوصا تو جیمین
جیمین:چرا منننننن؟
قهقه ی همه رفت رو هوا....پرستار اومد و بازوی جیمین رو پانسمان کرد...بعد از یک ساعت بازی تموم شد
.............
کلودی:میاکو دارم میام دنبالت...به پسرا نگو...بیا باهم بریم چول رو یکم اذیت کنیم
میاکو:باشه من آماده ام
میاکو تماس رو قطع کرد....لباس پوشید و از خونه زد بیرون و منتظر کلودی موند که بعد از چند دقیقه اومد دنبالش....سوار ماشین شد و حرکت کردن....طولی نکشید که رسیدن...تازه داشت بیدار میشد
میاکو و کلودی چاقوهاشونو برداشتن و رفتن سمتش
میاکو:چطوری چول
کلودی:انگاری خیلی خوبه
میاکو:حالشو بهتر کنیم؟
کلودی:اوکی...
میاکو رفت سمتش و ی زخمی رو گونش گذاشت
میاکو:انگار طرح قشنگی نشد...باید یدونه قشنگتر به جا بزارم نه؟
کلودی:همینکارو کن
میاکو:خب ببینم فک کنم....زیر چشمش خوبه نه؟
کلوی:واو چه خوووب
میاکو دوباره خم شد سمتش و زیر چشمش زخم انداخت....ولی اینباردستش توسط چول کشیده شد و اوفتاد زمین...چول چاقوشو ازش برد و قبل ازینکه کلودی و میاکو بتونن کاری کنن...چاقو رو فرو کرد تو قسمت راستش قفسه ی سینش
میاکو کسی نبود که بخاطر درد گریه اش بگیره یا اشکش دربیاد اما الان...اشکاش مثل مروارید توی چشمای آهویی اش جمع شدن
کلودی طنابی از ماشینش آورد و دوید سمت چول....اونو گرفتش و محکم کوبیدش به زمین...چندتا مشت بهش زد و بعد با طناب اونو بست
از جاش بلند شد و رفت پیش میاکو...میاکو با دست راستش اشکشو پاک کرد ولی همچنان بغض داشت....
کلودی:آه لعنتی خودتم منو زدی
جیمین:من نمیدونستم تویی
کلودی:منم ندیدمت نمیدونستم
شوگا:بس کنید...جیمین بشین رو صندلی....پرستار الان میاد برات پانسمان میکنه...کلودی توهم اینقدر با جیمین کل کل نکن
کلودی:اوکی
شوگا:خوشم اومد...هردوتون زخمی شدید...هردوتونم شلیک کردید...حال میده الان بیرونتون کنم
کلودی و جیمین:یااااااااا
شوگا:یا یا برام نکنین...انگار گاون....میرید مرحله آخر...نگران نباشید...ولی مرحله آخر پوستتونو میکنم...مخصوصا تو جیمین
جیمین:چرا منننننن؟
قهقه ی همه رفت رو هوا....پرستار اومد و بازوی جیمین رو پانسمان کرد...بعد از یک ساعت بازی تموم شد
.............
کلودی:میاکو دارم میام دنبالت...به پسرا نگو...بیا باهم بریم چول رو یکم اذیت کنیم
میاکو:باشه من آماده ام
میاکو تماس رو قطع کرد....لباس پوشید و از خونه زد بیرون و منتظر کلودی موند که بعد از چند دقیقه اومد دنبالش....سوار ماشین شد و حرکت کردن....طولی نکشید که رسیدن...تازه داشت بیدار میشد
میاکو و کلودی چاقوهاشونو برداشتن و رفتن سمتش
میاکو:چطوری چول
کلودی:انگاری خیلی خوبه
میاکو:حالشو بهتر کنیم؟
کلودی:اوکی...
میاکو رفت سمتش و ی زخمی رو گونش گذاشت
میاکو:انگار طرح قشنگی نشد...باید یدونه قشنگتر به جا بزارم نه؟
کلودی:همینکارو کن
میاکو:خب ببینم فک کنم....زیر چشمش خوبه نه؟
کلوی:واو چه خوووب
میاکو دوباره خم شد سمتش و زیر چشمش زخم انداخت....ولی اینباردستش توسط چول کشیده شد و اوفتاد زمین...چول چاقوشو ازش برد و قبل ازینکه کلودی و میاکو بتونن کاری کنن...چاقو رو فرو کرد تو قسمت راستش قفسه ی سینش
میاکو کسی نبود که بخاطر درد گریه اش بگیره یا اشکش دربیاد اما الان...اشکاش مثل مروارید توی چشمای آهویی اش جمع شدن
کلودی طنابی از ماشینش آورد و دوید سمت چول....اونو گرفتش و محکم کوبیدش به زمین...چندتا مشت بهش زد و بعد با طناب اونو بست
از جاش بلند شد و رفت پیش میاکو...میاکو با دست راستش اشکشو پاک کرد ولی همچنان بغض داشت....
۴.۶k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.