⁴ ³
⁴_³
کوک خیلی تند راه میرفت ات مجبور بود کمی با دویدن بهش برسه
ات: کوک خیلی تند میری
کوک بی توجه به ات راهشو کشیده بود و داشت میرفت
_ سالن تمرین _
اعضا: سلام کوک .....چی شد
کوک: معلم گفت پایین ترین نمره متعلق به اته
جیمین: کدوم درس
کوک: ریاضی
جیمین: وییی
تهیونگ گفت حالا چند شده کوک جواب داد ۹ و نیم
اعضا به معنای کامل پشماشون ریخته بود
نامجون: ات کوک راس میگه
ات با سرش میگه اره
ات : کوک ببخ.......
کوک: با من حرف نزن ( تکه تکه میگه)
شوگا: عیب نداره فدای سرت ولی بازم تلاشتو بکن
کوک: معلم گفت بار دیگه تکرار بشه اخراجی (داد)
بغض ات میترکه و میگه : من تلاشمو میکنم دیگه مگه غیر از اینه
کوک به سمت ات میره
ات از ترسش به عقب حرکت میکنه
کوک دست ات رو میگیره و با خودش به سمت پشت بوم میره جایی که هیچکس نباشه
ات: ....هق هق
کوک: بسته همه دارن نگامون میکنن
ات سرشو میندازه پایین و یواش گریه میکنه
کوک و ات سوار آسانسور میشن کوک طبقه اخر رو میزنه
بعد چند لحظه میرسن پشت بوم
ات اروم گریه میکنه
کوک :چرا ات( اروم) ......جواب منو بده ( داد)
کوک دستشو بلند میکنه که ات رو بزنه ولی یه لحظه به خودش میاد و دستشو تند تند به دیوار میزنه تا حرص کم بشه
ات سرشو با دستاش میگیره تا اون لحظه رو نبینه
ات خیلی بلند جوری که دلش خالی بشه گریه کرد
پایین سوار ماشین شدن کوک ماشین رو روشن کرد دلش نیومد فرشته شو اینطوری ببینه ات رو بغل کرد و گفت : باشه باشه زیاده روی کردم ببخشید
ات اونقدر گریه کرده بود که هق هق میکرد
کوک خیلی تند راه میرفت ات مجبور بود کمی با دویدن بهش برسه
ات: کوک خیلی تند میری
کوک بی توجه به ات راهشو کشیده بود و داشت میرفت
_ سالن تمرین _
اعضا: سلام کوک .....چی شد
کوک: معلم گفت پایین ترین نمره متعلق به اته
جیمین: کدوم درس
کوک: ریاضی
جیمین: وییی
تهیونگ گفت حالا چند شده کوک جواب داد ۹ و نیم
اعضا به معنای کامل پشماشون ریخته بود
نامجون: ات کوک راس میگه
ات با سرش میگه اره
ات : کوک ببخ.......
کوک: با من حرف نزن ( تکه تکه میگه)
شوگا: عیب نداره فدای سرت ولی بازم تلاشتو بکن
کوک: معلم گفت بار دیگه تکرار بشه اخراجی (داد)
بغض ات میترکه و میگه : من تلاشمو میکنم دیگه مگه غیر از اینه
کوک به سمت ات میره
ات از ترسش به عقب حرکت میکنه
کوک دست ات رو میگیره و با خودش به سمت پشت بوم میره جایی که هیچکس نباشه
ات: ....هق هق
کوک: بسته همه دارن نگامون میکنن
ات سرشو میندازه پایین و یواش گریه میکنه
کوک و ات سوار آسانسور میشن کوک طبقه اخر رو میزنه
بعد چند لحظه میرسن پشت بوم
ات اروم گریه میکنه
کوک :چرا ات( اروم) ......جواب منو بده ( داد)
کوک دستشو بلند میکنه که ات رو بزنه ولی یه لحظه به خودش میاد و دستشو تند تند به دیوار میزنه تا حرص کم بشه
ات سرشو با دستاش میگیره تا اون لحظه رو نبینه
ات خیلی بلند جوری که دلش خالی بشه گریه کرد
پایین سوار ماشین شدن کوک ماشین رو روشن کرد دلش نیومد فرشته شو اینطوری ببینه ات رو بغل کرد و گفت : باشه باشه زیاده روی کردم ببخشید
ات اونقدر گریه کرده بود که هق هق میکرد
۱۶.۴k
۲۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.