fake taehung
fake taehung
part*14
ا.ت: باید ببینمت
تهیونگ: چراا
ا.ت: کارت دارم
تهیونگ: باشه خب کجا
ا.ت: گفتی خونه هامون نزدیکه بیا بریم پارک سرخیابون
تهیونگ: اگه کسی ببینمون چی
ا.ت: نمیبینه توبیا منتظرتم
تهیونگ: باشه
این لباس بپوشم یا اینو نه ا.ت تو که نمیخوای بری سر قرار تو یه ایدلی یه لباس بپوش شناخته نشی یه لباسی پوشیدم ماسک هم زدم همون کلاه
گذاشتم سرم و رفتم و پشت یه جایی موندم منتظر شدم بیاد از دور داشتم نگاش میکردم کت چقدر خوشتیپت خوشبحال دوس دخترش ا.ت خودتو جمع کن محوش نشو تو میتونی اشاره کردن که بیاد
تهیونگ: سلام
ا.ت: سلام
تهیونگ: چیکار داشتی
ا.ت: همین ماسکه بود
تهیونگ: یعنی چی
ا.ت: زده بودی که اونجا درش اوردی
تهیونگ: چرا به من شک کردی
ا.ت: تهیونگااا
تهیونگ: چیه
ا.ت: مطمئنم خودت بودی
شکل لبش همون شکل بود
تهیونگ: ا.ت من نبودم
ا.ت: پس کی بوده
تهیونگ: من بودم
ا.ت: چی میگی تو که گفتی نبودی
تهیونگ: الان میگم اون کسی که اومد تو کمپانی طبقه سوم من بودم که بعدش امم
ا.ت: تو بودی
تهیونگ: جوابتو گرفتی خب من برم
ا.ت: نه نه وایسا
دستشو گرفتم
تهیونگ: چیه
ا.ت: خب چرا اومدی
تهیونگ: چطور بگم ا.ت من دوست دارم
ا.ت: 😳😳
تهیونگ: ا.ت
ا.ت: چ چ چ چیهه
تهیونگ: خیلی وقته دوست دارم حدود سه سالی میشه
ا.ت: من یه سال بیشتر نیست ایدلم
تهیونگ: ولی موقعی که کاراموز بودی هم یه جوری میومدم تو کمپانی میدیدمت
ا.ت: نگو دوباره داری مسخرم میکنی
تهیونگ: نه ا.ت من واقعا دوست دارم
ا.ت: میشه نگی
تهیونگ: ببخشید
اینو گفت رفت منم رفتم خونمون لیسا داشت بهم زنگ میزد
ا.ت: الو
لیسا: الو ا.ت
ا.ت: جانم چیشده
لیسا: خوبی
ا.ت: نه
لیسا: مریض شدی
ا.ت: نه
لیسا: میتونی بیای بریم واسه تمرین
ا.ت: میشه از فردا شروع کنم
لیسا: باشه عزیزم اگه میخوای تا بیام پیشت
ا.ت: نه عزیزم مرسی
لیسا: استراحت کن
ا.ت: کاری نداری
لیسا: نه عزیزم بای
ا.ت: بای
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
part*14
ا.ت: باید ببینمت
تهیونگ: چراا
ا.ت: کارت دارم
تهیونگ: باشه خب کجا
ا.ت: گفتی خونه هامون نزدیکه بیا بریم پارک سرخیابون
تهیونگ: اگه کسی ببینمون چی
ا.ت: نمیبینه توبیا منتظرتم
تهیونگ: باشه
این لباس بپوشم یا اینو نه ا.ت تو که نمیخوای بری سر قرار تو یه ایدلی یه لباس بپوش شناخته نشی یه لباسی پوشیدم ماسک هم زدم همون کلاه
گذاشتم سرم و رفتم و پشت یه جایی موندم منتظر شدم بیاد از دور داشتم نگاش میکردم کت چقدر خوشتیپت خوشبحال دوس دخترش ا.ت خودتو جمع کن محوش نشو تو میتونی اشاره کردن که بیاد
تهیونگ: سلام
ا.ت: سلام
تهیونگ: چیکار داشتی
ا.ت: همین ماسکه بود
تهیونگ: یعنی چی
ا.ت: زده بودی که اونجا درش اوردی
تهیونگ: چرا به من شک کردی
ا.ت: تهیونگااا
تهیونگ: چیه
ا.ت: مطمئنم خودت بودی
شکل لبش همون شکل بود
تهیونگ: ا.ت من نبودم
ا.ت: پس کی بوده
تهیونگ: من بودم
ا.ت: چی میگی تو که گفتی نبودی
تهیونگ: الان میگم اون کسی که اومد تو کمپانی طبقه سوم من بودم که بعدش امم
ا.ت: تو بودی
تهیونگ: جوابتو گرفتی خب من برم
ا.ت: نه نه وایسا
دستشو گرفتم
تهیونگ: چیه
ا.ت: خب چرا اومدی
تهیونگ: چطور بگم ا.ت من دوست دارم
ا.ت: 😳😳
تهیونگ: ا.ت
ا.ت: چ چ چ چیهه
تهیونگ: خیلی وقته دوست دارم حدود سه سالی میشه
ا.ت: من یه سال بیشتر نیست ایدلم
تهیونگ: ولی موقعی که کاراموز بودی هم یه جوری میومدم تو کمپانی میدیدمت
ا.ت: نگو دوباره داری مسخرم میکنی
تهیونگ: نه ا.ت من واقعا دوست دارم
ا.ت: میشه نگی
تهیونگ: ببخشید
اینو گفت رفت منم رفتم خونمون لیسا داشت بهم زنگ میزد
ا.ت: الو
لیسا: الو ا.ت
ا.ت: جانم چیشده
لیسا: خوبی
ا.ت: نه
لیسا: مریض شدی
ا.ت: نه
لیسا: میتونی بیای بریم واسه تمرین
ا.ت: میشه از فردا شروع کنم
لیسا: باشه عزیزم اگه میخوای تا بیام پیشت
ا.ت: نه عزیزم مرسی
لیسا: استراحت کن
ا.ت: کاری نداری
لیسا: نه عزیزم بای
ا.ت: بای
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
۹.۷k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.