• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part160
#paniz
رضا: یعنی بخاطر یه دل پیچه از دیروز توله بازی درمیاری
جیغی خفیفی کشیدم
_باز به من گفتی توله
پرستاری درو باز کرد و پرده رو کشید
+ خانم یکم مراعات کنین
رضا: باشه خانم بفرما
وقتی پرستار رفت
_تو باید صدای من رو همه جا در بیاری
رضا: باشه بابا، توام زود سلیطه میشی
لبخندی زدم و تکیه دادم خوشحال بودم یکی مثل خودش درونم رشد میکرد
طره ای از موهام رو نوازش کرد
رضا: چیه راحتی؟
_آره دارن بهم رسیدگی میکنن
سری به نشونه تاسف تکون داد
رضا: پاشو برم پرستار صدا بزنم بریم خونه
باید امروز با عسل حرف میزدم
_نه منو ببر پیشه عسل خودتم برو شرکت
باشه ای گفت و رفت تا پرستار رو صدا بزنه چقدر بابا ، خانمجون و نیکا خوشحال میشدن از این خبر اما نمیتونستم
باید ازشون دور میموندم تا کمی فکر کنم، پرستار اومد بعد از اینکه مرخص شدم
رضا من رو رسوند و رفت
نشستم رو مبل که عسل با شربت اومد
عسل : چخبرا خانمم
_سلامتی ، ممد کی میاد؟
صدای در اومد و ممد اومد خونه
عسل: بیا اومد چطوری عشقم ببین کی اومده
ممد وارد سالن شد و بوسه ای به موهاش زد و نشست سلامی کردم که جواب داد
ممد: خوبی رضا کوو
_رضا شرکتِ ، خواستم تنهایی با جفتتون حرف بزنم
عسل: چیشده
_ازتون خواهش میکنم ببینین خواهش میکنم چیزی در این مورد به رضا نمیگین حتی یه کلمه
ممد: بگو تا حلش کنین
_ من..من باردارم
عسل با خوشحالی کنارم نشست و ممد با اخم نگاهم کرد
ممد: شوخی میکنی دیگه
_وایسا چیزی خبر نداری که
از کیفم فلش رو درآوردم گذاشتم رو میز
ممد: این دستِ تو چیکار میکنه
نفسی گرفتم و کل اتفاق امروز رو براشون تعریف کردم حتی حسی که به رضا دارم از عاشق شدنمم بهشون گفتم
عسل: الان میخوای با یه بچه ولش کنی بری
با چشای اشکی خیره شدم بهش
_بخدا مجبورم اگه نبودم که همچین کاری میکردم ممد نه نمیاری دیگه کمکم میکنی
با اخم رفت تو اتاق نگاهی به عسل کردم و با گریه لب زدم
_عسل راضیش کن ازت خواهش میکنم اگه ممد راضی بشه به رضا نگه و کمک ام کنه دیگه هیچی ازش نمیخوام
عسل: سعی ام رو میکنم
عسل هم رفت سرم رو با دستم گرفتم فقط این حل میشد دیانا با من خودم یه کاریش میکردم
_من چطوری برم بدون تو
بغض گلوم رو به درد اورده بود کمی از آب خوردم و از اتاق اومدن بیرون سریع بلند شدم
_ممد قبول میکنی
ممد: بخاطر بچه اش که تو شکم تو قبول میکنم خواهرت رو میخوای چیکار کنی روز ۳ چطوری میخوای بری از کشور
عسل: عزیزم آخرین لطف در حقش میکنی میدونم با این کارت اگه رضا بفهمه دعواتون میشه اما بخاطر بچه قبول کردی.....
#panleo
#mehrashad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part160
#paniz
رضا: یعنی بخاطر یه دل پیچه از دیروز توله بازی درمیاری
جیغی خفیفی کشیدم
_باز به من گفتی توله
پرستاری درو باز کرد و پرده رو کشید
+ خانم یکم مراعات کنین
رضا: باشه خانم بفرما
وقتی پرستار رفت
_تو باید صدای من رو همه جا در بیاری
رضا: باشه بابا، توام زود سلیطه میشی
لبخندی زدم و تکیه دادم خوشحال بودم یکی مثل خودش درونم رشد میکرد
طره ای از موهام رو نوازش کرد
رضا: چیه راحتی؟
_آره دارن بهم رسیدگی میکنن
سری به نشونه تاسف تکون داد
رضا: پاشو برم پرستار صدا بزنم بریم خونه
باید امروز با عسل حرف میزدم
_نه منو ببر پیشه عسل خودتم برو شرکت
باشه ای گفت و رفت تا پرستار رو صدا بزنه چقدر بابا ، خانمجون و نیکا خوشحال میشدن از این خبر اما نمیتونستم
باید ازشون دور میموندم تا کمی فکر کنم، پرستار اومد بعد از اینکه مرخص شدم
رضا من رو رسوند و رفت
نشستم رو مبل که عسل با شربت اومد
عسل : چخبرا خانمم
_سلامتی ، ممد کی میاد؟
صدای در اومد و ممد اومد خونه
عسل: بیا اومد چطوری عشقم ببین کی اومده
ممد وارد سالن شد و بوسه ای به موهاش زد و نشست سلامی کردم که جواب داد
ممد: خوبی رضا کوو
_رضا شرکتِ ، خواستم تنهایی با جفتتون حرف بزنم
عسل: چیشده
_ازتون خواهش میکنم ببینین خواهش میکنم چیزی در این مورد به رضا نمیگین حتی یه کلمه
ممد: بگو تا حلش کنین
_ من..من باردارم
عسل با خوشحالی کنارم نشست و ممد با اخم نگاهم کرد
ممد: شوخی میکنی دیگه
_وایسا چیزی خبر نداری که
از کیفم فلش رو درآوردم گذاشتم رو میز
ممد: این دستِ تو چیکار میکنه
نفسی گرفتم و کل اتفاق امروز رو براشون تعریف کردم حتی حسی که به رضا دارم از عاشق شدنمم بهشون گفتم
عسل: الان میخوای با یه بچه ولش کنی بری
با چشای اشکی خیره شدم بهش
_بخدا مجبورم اگه نبودم که همچین کاری میکردم ممد نه نمیاری دیگه کمکم میکنی
با اخم رفت تو اتاق نگاهی به عسل کردم و با گریه لب زدم
_عسل راضیش کن ازت خواهش میکنم اگه ممد راضی بشه به رضا نگه و کمک ام کنه دیگه هیچی ازش نمیخوام
عسل: سعی ام رو میکنم
عسل هم رفت سرم رو با دستم گرفتم فقط این حل میشد دیانا با من خودم یه کاریش میکردم
_من چطوری برم بدون تو
بغض گلوم رو به درد اورده بود کمی از آب خوردم و از اتاق اومدن بیرون سریع بلند شدم
_ممد قبول میکنی
ممد: بخاطر بچه اش که تو شکم تو قبول میکنم خواهرت رو میخوای چیکار کنی روز ۳ چطوری میخوای بری از کشور
عسل: عزیزم آخرین لطف در حقش میکنی میدونم با این کارت اگه رضا بفهمه دعواتون میشه اما بخاطر بچه قبول کردی.....
#panleo
#mehrashad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۶.۴k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.