black flower(p,94)

black flower(p,94)

هودونگ: برای ایشون پنکیک سبزجات درست کردند
شاید اشتهاشون باز بشه .....
اما ارباب دانگ هی ظرف غذا رو به زمین زدند و حرف های ناراحت کننده ای بهشون زدند.

شین یانگ کلافه چشماش رو بست
و با ناراحتی نفس عمیقی کشید.

بعد از گذشت این همه سال همسرش هنوز نتونسته بود کیونگسو رو به عنوان پسرش بپذیره و مثل روز های اول باهاش بد رفتاری می کرد.

بعد از این همه سال حتی اجازه نداده بود
که اسمش تو شجره نامشون ثبت بشه
و نام خانوادگیشون رو بگیره
و اسمشون رو به عنوان پدر و مادر تو شناسنامه اش داشته باشه.

همین رفتار دانگ هی باعث شده بود پسرشون سو هیون
(سو هیون پسر اصلی شونه)
کیونگسو رو به چشم برادر و عضوی از خانواده اش نبینه.

خدمتکارا هم کیونگسو رو جز خانواده ی که براش کار می کردند به شمار نمی آوردند و ارباب جوان صداش نمی زدند.

شین یانگ: هودونگ من یه کاسه خرشت توفو و یکم برنج و کیمچی برای دانگ هی می خوام بفرست اتاق سوهیون...

گفت و بدون توجه به هودونگی که دهنش رو باز کرده بود تا حرفی بزنه از پله ها بالا رفت.

شین یانگ پشت در اتاق سوهیون ایستاد و در زد.

شین یانگ وقتی جوابی نشنید دستگیره ی در رو فشار داد و همون جا ایستاد.

سوهیون با چشمای بسته روی تختش لم داده بود.
و هدفونش رو روی گوشاش گذاشته بود و با ریتم تند موزیک پاهاش رو تکون می داد.

سوهیون حتما رایحه ی پدرش به بینیش خورده بود اما حتی پلکاش رو از هم فاصله نداد که یه نگاه کوتاه به پدرش که اتاق نامرتبش رو برانداز می کرد. بندازه‌...

شین یانگ برای خودش تاسف خورد.

چه پسر بیشعور و بی شخصیتی تربیت کرده بود.

شین یانگ بدون اینکه حرفی بزنه در اتاق سوهیون رو بست.

همسرش اینجا نبود پس حتما منظور هودونگ همون اتاقی بود که سال ها پاش رو توش نذاشته بود ....
دیدگاه ها (۰)

black flower(p,95)

black flower(p,96)

black flower(p,93)

black flower(p,92)

black flower(p,229)

black flower(p,230)

black flower(p,228)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط