پرستار بچم پارت ۱۳
ویو کوک:که یه پسر اومد سمتمون
ات:اوپاااا*پرید بغلش*
جیمین:سلام کوچولو(یه نکته جیمین برادر ناتنی ات هست) چطوری؟
ات:یا من دیگه کوچولو نیسم...خوبم تو خوبی؟
جیمین:منم خوبم...دلم برات یه ذره شده بود کجا بودی؟
ات:کار دیگه
کوک:ات
ات:بله؟
جیمین:اووو معرفی نمیکنی کوچولو؟
ات:خب..راستش..*پرید وسط حرفش *
کوک:جونگکوک هستم دوست پسر ات
جیمین:خوشبختم منم بردار ات هستم
*دست دادن*
ویو ات:خیلی خوشحال بودم که بعد از پنچ ماه داداشم رو میبینم...هر دوشون نمیدونم چرا با خشم بهم دیگه نگاه میکردند انگار جنگ بود...داشتیم حرف میزدیم که جیهو رو هول دادن توی آب...سریع شیرجه رفتم و از آب کشیدمش بالا...
ات:خوبی جیهو؟
جیهو:آره...اوما*سرفه*
ات:بذار حالت رو بیارم... بگیر
جیهو:اوما پات داره خون میاد
ات:چ..چی؟
ویو ات: به مچ پام نگاه کردم از لبه استخر بریده بود...خیلی می سوخت ولی اصلا متوجه پاره شدن پام نشده بودم...ارباب و جیمین اومدن و ارباب جیهو رو بغل کرد جیمینم منو که ارباب اعصبانی شد و منو گرفت...دستم رو انداختم دور گردنش که گفت:سفت بگیر*سرد* چرا مثل قبلا نیست؟ کاری کردم ناراحته؟سفت گردنش رو گرفتم اینکه دستش زیر باسنم بود خیلی اذیتم میکرد ولی چاره ای نبود...سوار ماشین شدیم که جیهو گفت: آپا عمو هم بیاد
کوک:عمو؟
جیهو:آره عمو جیمین هم باهامون بیا؟
کوک:باشه*سرد*
جیمین هم نشست عقب و با جیهو بازی میکردن...اما دست ارباب از روی رونم تکون نخورده بود خیلی معذب بودم رسیدیم خونه و ارباب منو برد سمت اتاق خودش... نشوندم روی تخت و پام رو گرفت و پماد رو زد روش...
کوک:حواست کجا بود؟*سرد*
ات:ببخشید
خوب دیگه دستام کنده شد تا فردا پارت نمیزارم امیدوارم خوشتون بیاد 😁💜💜💜
ات:اوپاااا*پرید بغلش*
جیمین:سلام کوچولو(یه نکته جیمین برادر ناتنی ات هست) چطوری؟
ات:یا من دیگه کوچولو نیسم...خوبم تو خوبی؟
جیمین:منم خوبم...دلم برات یه ذره شده بود کجا بودی؟
ات:کار دیگه
کوک:ات
ات:بله؟
جیمین:اووو معرفی نمیکنی کوچولو؟
ات:خب..راستش..*پرید وسط حرفش *
کوک:جونگکوک هستم دوست پسر ات
جیمین:خوشبختم منم بردار ات هستم
*دست دادن*
ویو ات:خیلی خوشحال بودم که بعد از پنچ ماه داداشم رو میبینم...هر دوشون نمیدونم چرا با خشم بهم دیگه نگاه میکردند انگار جنگ بود...داشتیم حرف میزدیم که جیهو رو هول دادن توی آب...سریع شیرجه رفتم و از آب کشیدمش بالا...
ات:خوبی جیهو؟
جیهو:آره...اوما*سرفه*
ات:بذار حالت رو بیارم... بگیر
جیهو:اوما پات داره خون میاد
ات:چ..چی؟
ویو ات: به مچ پام نگاه کردم از لبه استخر بریده بود...خیلی می سوخت ولی اصلا متوجه پاره شدن پام نشده بودم...ارباب و جیمین اومدن و ارباب جیهو رو بغل کرد جیمینم منو که ارباب اعصبانی شد و منو گرفت...دستم رو انداختم دور گردنش که گفت:سفت بگیر*سرد* چرا مثل قبلا نیست؟ کاری کردم ناراحته؟سفت گردنش رو گرفتم اینکه دستش زیر باسنم بود خیلی اذیتم میکرد ولی چاره ای نبود...سوار ماشین شدیم که جیهو گفت: آپا عمو هم بیاد
کوک:عمو؟
جیهو:آره عمو جیمین هم باهامون بیا؟
کوک:باشه*سرد*
جیمین هم نشست عقب و با جیهو بازی میکردن...اما دست ارباب از روی رونم تکون نخورده بود خیلی معذب بودم رسیدیم خونه و ارباب منو برد سمت اتاق خودش... نشوندم روی تخت و پام رو گرفت و پماد رو زد روش...
کوک:حواست کجا بود؟*سرد*
ات:ببخشید
خوب دیگه دستام کنده شد تا فردا پارت نمیزارم امیدوارم خوشتون بیاد 😁💜💜💜
۳۰.۱k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱