پرستار بچم پارت ۱۱
ات: چ..چیو؟
کوک:هیچی
ات:الان.. میتونم برم؟
کوک:نه...دکتر گفت باید استراحت کنی به خودت فشار نیار کاری خواستی به من بگو
ات:چشم
کوک:لباساتم عوض کن
ات:چشم..با اجازه
ویو ات:واییییییییییی بدبخت شدم فهمید پریودم؟چه ابرو ریزی بزرگ... خاک تو سرم حالا چیکار کنم؟؟رفتم اتاقم و شلوار راحتی و نیم تنه مشکی (عکسشو گذاشتم ) پوشیدم و رفتم توی آشپزخانه برای درست کردن ناهار
ویو کوک:لباسم رو عوض کردم (عکسشو گذاشتم ) و رفتم توی آشپزخانه چه لباسی پوشیده اولین بار بود بدن سفیدش رو میدیدم ...
ویو ات:داشتم پیاز خورد میکردم که دیدم ارباب با یه لباس یقه باز اومد...چرا انقدر باز پوشیده؟چقدر بدن سک***شی داره وای ات چی داری میگی هوف حواست به کارت باشه
داشتم خورد میکردم که ارباب اومد جلو و چاقو رو ازم گرفت...هاج و واج نگاش میکردم
کوک:من میکنم تو کار دیگه ای بکن
ات:ا..و چشم ممنون
رفتم سمت سینک و میوه ها رو شستم و خواستم تزئین کنم...چقدر با دقت کار میکنه... نا خواسته لبخندی زدم که صدای آخ شنیدم..دستشو برید
ات:خوبید؟*نگران*
کوک:چیزی نیست
ات:چرا دستتون بریده بشینید الان چسب زخم رو میارم
کوک:نمیخواد سطحیه
ات:لطفا همین زخم سطحی میتونه عفونت کنه و کار به بیمارستان بکشه
کوک:باشه
ویو کوک:نشستم روی کاناپه و اومد دستم رو کشید سمت خودش و با دقت پانسمان میکرد... کارش تموم شد و رفت توی آشپزخانه...
جیهو:آپا
کوک:جونم؟
جیهو:اوما رو دوست دالی؟
کوک:آره.. یعنی نه یعنی نمیدونم اه
جیهو:دوسش دالی پاپا*خنده*
کوک:وروجک خب که چی؟
جیهو:عام هیچی آخه خیلی به اوما نگاه میکنی
کوک:تو ما رو دید میزنی شیطون؟*قلقلی *
جیهو:نچ*خنده* آپا من دیدم توی فیلما مردا وقتی زناشون دالن کار میکنن از پشت بغلشون میکنن
کوک:خب؟
جیهو:مامانی رو بگل چون
کوک:هوف از دست تو جیهو
ویو کوک : رفتم پشت ات و دستم رو انداختم دور کمر لختش که تعجب کرد و آروم گفت:ارباب دارید چیکار میکنید؟
کوک:اولا گفتم نگو بهم ارباب دوما جیهو گفته
ات:....*سکوت*(چند مین بعد)
میگم آقای جونگکوک جیهو هنوز نرفته؟
کوک:نچ*سفت تر بغلش کردم*
×پرش زمانی(۳ روز بعد)
کوک:هیچی
ات:الان.. میتونم برم؟
کوک:نه...دکتر گفت باید استراحت کنی به خودت فشار نیار کاری خواستی به من بگو
ات:چشم
کوک:لباساتم عوض کن
ات:چشم..با اجازه
ویو ات:واییییییییییی بدبخت شدم فهمید پریودم؟چه ابرو ریزی بزرگ... خاک تو سرم حالا چیکار کنم؟؟رفتم اتاقم و شلوار راحتی و نیم تنه مشکی (عکسشو گذاشتم ) پوشیدم و رفتم توی آشپزخانه برای درست کردن ناهار
ویو کوک:لباسم رو عوض کردم (عکسشو گذاشتم ) و رفتم توی آشپزخانه چه لباسی پوشیده اولین بار بود بدن سفیدش رو میدیدم ...
ویو ات:داشتم پیاز خورد میکردم که دیدم ارباب با یه لباس یقه باز اومد...چرا انقدر باز پوشیده؟چقدر بدن سک***شی داره وای ات چی داری میگی هوف حواست به کارت باشه
داشتم خورد میکردم که ارباب اومد جلو و چاقو رو ازم گرفت...هاج و واج نگاش میکردم
کوک:من میکنم تو کار دیگه ای بکن
ات:ا..و چشم ممنون
رفتم سمت سینک و میوه ها رو شستم و خواستم تزئین کنم...چقدر با دقت کار میکنه... نا خواسته لبخندی زدم که صدای آخ شنیدم..دستشو برید
ات:خوبید؟*نگران*
کوک:چیزی نیست
ات:چرا دستتون بریده بشینید الان چسب زخم رو میارم
کوک:نمیخواد سطحیه
ات:لطفا همین زخم سطحی میتونه عفونت کنه و کار به بیمارستان بکشه
کوک:باشه
ویو کوک:نشستم روی کاناپه و اومد دستم رو کشید سمت خودش و با دقت پانسمان میکرد... کارش تموم شد و رفت توی آشپزخانه...
جیهو:آپا
کوک:جونم؟
جیهو:اوما رو دوست دالی؟
کوک:آره.. یعنی نه یعنی نمیدونم اه
جیهو:دوسش دالی پاپا*خنده*
کوک:وروجک خب که چی؟
جیهو:عام هیچی آخه خیلی به اوما نگاه میکنی
کوک:تو ما رو دید میزنی شیطون؟*قلقلی *
جیهو:نچ*خنده* آپا من دیدم توی فیلما مردا وقتی زناشون دالن کار میکنن از پشت بغلشون میکنن
کوک:خب؟
جیهو:مامانی رو بگل چون
کوک:هوف از دست تو جیهو
ویو کوک : رفتم پشت ات و دستم رو انداختم دور کمر لختش که تعجب کرد و آروم گفت:ارباب دارید چیکار میکنید؟
کوک:اولا گفتم نگو بهم ارباب دوما جیهو گفته
ات:....*سکوت*(چند مین بعد)
میگم آقای جونگکوک جیهو هنوز نرفته؟
کوک:نچ*سفت تر بغلش کردم*
×پرش زمانی(۳ روز بعد)
۳۱.۶k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱