اشک حسرت پارت۶۰
#اشک حسرت #پارت۶۰
آسمان :
سعید با عصبانیت رفت بیرون پشت سرش رفتم وکنار در موندم
امید : سعید ... چی شده
امید برگشت طرف من
سعید : تو بگو امید آسمان چش شده
امید : نمی دونم
سعید فریاد زد : نمی دونی ...احمقی ...احمق
حمله کرد طرف آیدین وپشت سر هم با مشت می زد تو صورتش آیدین هیچ دفاعی از خودش نمی کرد امید نمی تونست سعید رو از آیدین جدا کنه مجبور شد محکم زد تو سینه ای سعید وگفت : کافیه سعید آیدین مهمون منه چرا همچین می کنی ...
سعید : مهمونی که به خواهرت نظر داشت ...آیدین تو انقدر پست بودی نامرد ...
آیدین : تو نامردی یا من
دوباره سعید بهش حمله کرد وامید مات ومبهوت نگاهشون می کرد بعد اومد کنار من
امید : آیدین چیکار کرده آسمان
گردنم رو نشونش دادم وآروم آروم گریه می کردم امید همونجا نشست وسرشو بین دوتا دستش گرفت
آیدین که دید سعید بدجوری زدتش اونم بلند شد وجواب سعید رو با مشتی به دهنش داد دهنش پر خون شد ولی آیدین رو نمی شد نگاه کرد
امید : گمشو بیرون آیدین ...گمشو نبینمت
آیدین : من کاری نکردم مست بودم ...
سعید : بی شرف ...
آیدین : تو خفه شو نامرد
امید : کافیه ...
آیدین : من نامردم یا سعید که با خواهرت میره بیرون باورت نمیشه ببین بیا عکس ...
سعید : خیلی کثیفی .
سعید اینو گفت ورفت
آیدین می خواست بره که امید گفت : وایسا آیدین .هر غلطی کردی پاش بمون آسمان رو دوست داشتی باید همچین کاری می کردی ...بی حرمتی کردی آیدین ...نامردی کردی
با گریه گفتم : چیکار می کنی امید ...نکنه می خوای من زن این آشغال بشم
امید : چیکار کنم تو بگو می خوای خودمو بکشم
- امید ...
آیدین : پاش می مونم بخاطرش می میرم همین امشب
امید : فقط گمشو نبینمت
آیدین بهم لبخند زد ورفت
جیغ زدم
- امید می خوای منو دستی دستی بدی به این حیوون من ازش متنفرم
امید : تو کی با سعید رفتی بیرون
- تو سعید رو می شناسی
امید : نمی شناسم ...دوستامو نمی شناسم
- امید چقدر بی انصافی تو به خواهرش بی حرمتی کردی که اون
با پشت دستش زد تو دهنم وگفت : خفه شو آسمان انقدر عصبیم می خوام خودمو بکشم حرف نزن که تو رو هم می کشم
- امید ...
روشو برگردوند ورفت هق هق گریم والتماس هام اصلا براش مهم نبود داشتم می مردم مگه مرگ همین نبود ؟!
آسمان :
سعید با عصبانیت رفت بیرون پشت سرش رفتم وکنار در موندم
امید : سعید ... چی شده
امید برگشت طرف من
سعید : تو بگو امید آسمان چش شده
امید : نمی دونم
سعید فریاد زد : نمی دونی ...احمقی ...احمق
حمله کرد طرف آیدین وپشت سر هم با مشت می زد تو صورتش آیدین هیچ دفاعی از خودش نمی کرد امید نمی تونست سعید رو از آیدین جدا کنه مجبور شد محکم زد تو سینه ای سعید وگفت : کافیه سعید آیدین مهمون منه چرا همچین می کنی ...
سعید : مهمونی که به خواهرت نظر داشت ...آیدین تو انقدر پست بودی نامرد ...
آیدین : تو نامردی یا من
دوباره سعید بهش حمله کرد وامید مات ومبهوت نگاهشون می کرد بعد اومد کنار من
امید : آیدین چیکار کرده آسمان
گردنم رو نشونش دادم وآروم آروم گریه می کردم امید همونجا نشست وسرشو بین دوتا دستش گرفت
آیدین که دید سعید بدجوری زدتش اونم بلند شد وجواب سعید رو با مشتی به دهنش داد دهنش پر خون شد ولی آیدین رو نمی شد نگاه کرد
امید : گمشو بیرون آیدین ...گمشو نبینمت
آیدین : من کاری نکردم مست بودم ...
سعید : بی شرف ...
آیدین : تو خفه شو نامرد
امید : کافیه ...
آیدین : من نامردم یا سعید که با خواهرت میره بیرون باورت نمیشه ببین بیا عکس ...
سعید : خیلی کثیفی .
سعید اینو گفت ورفت
آیدین می خواست بره که امید گفت : وایسا آیدین .هر غلطی کردی پاش بمون آسمان رو دوست داشتی باید همچین کاری می کردی ...بی حرمتی کردی آیدین ...نامردی کردی
با گریه گفتم : چیکار می کنی امید ...نکنه می خوای من زن این آشغال بشم
امید : چیکار کنم تو بگو می خوای خودمو بکشم
- امید ...
آیدین : پاش می مونم بخاطرش می میرم همین امشب
امید : فقط گمشو نبینمت
آیدین بهم لبخند زد ورفت
جیغ زدم
- امید می خوای منو دستی دستی بدی به این حیوون من ازش متنفرم
امید : تو کی با سعید رفتی بیرون
- تو سعید رو می شناسی
امید : نمی شناسم ...دوستامو نمی شناسم
- امید چقدر بی انصافی تو به خواهرش بی حرمتی کردی که اون
با پشت دستش زد تو دهنم وگفت : خفه شو آسمان انقدر عصبیم می خوام خودمو بکشم حرف نزن که تو رو هم می کشم
- امید ...
روشو برگردوند ورفت هق هق گریم والتماس هام اصلا براش مهم نبود داشتم می مردم مگه مرگ همین نبود ؟!
۲۴.۳k
۱۵ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.