♥️🌻♥️🌻♥️
♥️🌻♥️🌻♥️
🌻♥️🌻♥️
♥️🌻♥️
🌻♥️
♥️
🌻 #پارت_58🎈
🐣 #مغرور_عاشق_کش💕
بعد چند ساعت رسیدیم تهران! دلم برای اینجا تنگ شده بود!
جلو یه هتل ایستاد!
راننده: رئیس تو طبقه ۱۰ اتاق ۱۰۰۹ منتظرته!
من: اوکی ممنون!
رفتم توهتل وبه سمت اتاق حرکت کردم!
در اتاقو زدم و با چهره آقای کامرانلو مواجه شدم!
لبخندی زد و گفت: خوش اومدی! بیا تو!
رفتم تو و رو کاناپهداخل اتاق نشستم!
کامرانلو: خب خب! مدارک کجاست؟؟
از تو کیف درآوردم و دادم بهش!
من: خودت چرا این کارو نکردی؟
کامرانلو: چون تو بیشتر تو چشم بودی و بهترین راه فرار تو چشمبدونه!
من: بله بله!
کامرانلو: توام که دنبال راه فرار بودی! میخواستی هرجور که شده از اون شهر فرار کنی! من کاری کردم که هم ب نفع توعه هم بخ نفع من!
من: بعدا شاهان برام درد سر شه گردن نمیگیرما!
کامرانلو: چیزی نمیشه!
میخواستم حرفی بزنم که گوشیه کامرانلو زنگ زد:
کامرانلو: شاهانه!
استرس گرفتم!
باهاش حرف زد و اومد نشست!
کامرانلو: فک میکنه جاسوسی از باند عقاب بهش نفوذ کرده!
من: احساس میکنم کار خیلی بدی کردم!
کامرانلو: نه! کارتو عالی انجام دادی! ممنون! به باند سیاه خوش اومدی! دیگه از اعضای ثابت مایی خانوم تمنا رایان!
و دستشو به سمتم دراز کرد!
دستمو تو دستش گذاشتمو لبخند کمرنگی زدم!
باورمنمیشد! منیه دختر ساده بودم الان یکی از اعضای باند قاچاق مواد مخدرم و با شاهان اشراف زاده، صاحب یک شهر بزرگ دشمنم!
تو چند ماه اینجوری زندگی من از این رو به اون رو شد!
--•-•-•---❀•♥•❀---•-•-•--
♡ @noveI_home
🌻♥️🌻♥️
♥️🌻♥️
🌻♥️
♥️
🌻 #پارت_58🎈
🐣 #مغرور_عاشق_کش💕
بعد چند ساعت رسیدیم تهران! دلم برای اینجا تنگ شده بود!
جلو یه هتل ایستاد!
راننده: رئیس تو طبقه ۱۰ اتاق ۱۰۰۹ منتظرته!
من: اوکی ممنون!
رفتم توهتل وبه سمت اتاق حرکت کردم!
در اتاقو زدم و با چهره آقای کامرانلو مواجه شدم!
لبخندی زد و گفت: خوش اومدی! بیا تو!
رفتم تو و رو کاناپهداخل اتاق نشستم!
کامرانلو: خب خب! مدارک کجاست؟؟
از تو کیف درآوردم و دادم بهش!
من: خودت چرا این کارو نکردی؟
کامرانلو: چون تو بیشتر تو چشم بودی و بهترین راه فرار تو چشمبدونه!
من: بله بله!
کامرانلو: توام که دنبال راه فرار بودی! میخواستی هرجور که شده از اون شهر فرار کنی! من کاری کردم که هم ب نفع توعه هم بخ نفع من!
من: بعدا شاهان برام درد سر شه گردن نمیگیرما!
کامرانلو: چیزی نمیشه!
میخواستم حرفی بزنم که گوشیه کامرانلو زنگ زد:
کامرانلو: شاهانه!
استرس گرفتم!
باهاش حرف زد و اومد نشست!
کامرانلو: فک میکنه جاسوسی از باند عقاب بهش نفوذ کرده!
من: احساس میکنم کار خیلی بدی کردم!
کامرانلو: نه! کارتو عالی انجام دادی! ممنون! به باند سیاه خوش اومدی! دیگه از اعضای ثابت مایی خانوم تمنا رایان!
و دستشو به سمتم دراز کرد!
دستمو تو دستش گذاشتمو لبخند کمرنگی زدم!
باورمنمیشد! منیه دختر ساده بودم الان یکی از اعضای باند قاچاق مواد مخدرم و با شاهان اشراف زاده، صاحب یک شهر بزرگ دشمنم!
تو چند ماه اینجوری زندگی من از این رو به اون رو شد!
--•-•-•---❀•♥•❀---•-•-•--
♡ @noveI_home
۱.۱k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.