تمام رویاهایم گم شده اند
تمام رویاهایم گم شده اند
پشت اشکهایی که هر شب از چشمانم پایین ریختند
آرزو هایم را نپرس
همه خاکستر شده اند
پشت پرچین تلخ حسرت در دلم جا خوش کرده اند
خنده هایم را کسی ندیده ؟
مهم نیست خنده هایم را داده ام صدقه برای خنده های دخترم
شعرهایم را هیچ وقت نشان کسی ندادم تا بخواند
از ترس شاید خواندن و شاید نخواندن
همه را پاره کردم
هفت یا هشت دفتر از نوشته هایم
در این سالها شده مانند کتابهای خطی درون موزه
نوشته هایم بیرنگ شده و قابل رویت نیست
جز خودم و قلبم که تمامش را از حفظ است
گاهی اوقات خودم را مانند یک علامت میبینم
یک ویرگول ، علامت تعجب
سوالهایم که تمامش بی جواب ماند
اما دیگر قلبم لبریز شد
شعرهایم را از قلبم بیرون آوردم
راستش دیگر خیلی مهم نیست
شعرها و سیاه مشق هایم را
خواستی بخوان
خواستی نخوان
خواستی هم بلند بلند بخند و مسخره کن
پشت اشکهایی که هر شب از چشمانم پایین ریختند
آرزو هایم را نپرس
همه خاکستر شده اند
پشت پرچین تلخ حسرت در دلم جا خوش کرده اند
خنده هایم را کسی ندیده ؟
مهم نیست خنده هایم را داده ام صدقه برای خنده های دخترم
شعرهایم را هیچ وقت نشان کسی ندادم تا بخواند
از ترس شاید خواندن و شاید نخواندن
همه را پاره کردم
هفت یا هشت دفتر از نوشته هایم
در این سالها شده مانند کتابهای خطی درون موزه
نوشته هایم بیرنگ شده و قابل رویت نیست
جز خودم و قلبم که تمامش را از حفظ است
گاهی اوقات خودم را مانند یک علامت میبینم
یک ویرگول ، علامت تعجب
سوالهایم که تمامش بی جواب ماند
اما دیگر قلبم لبریز شد
شعرهایم را از قلبم بیرون آوردم
راستش دیگر خیلی مهم نیست
شعرها و سیاه مشق هایم را
خواستی بخوان
خواستی نخوان
خواستی هم بلند بلند بخند و مسخره کن
۱۱۰
۲۱ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.