★سختی★
★سختی★
پارت ۴...
اخم دوی صورتش با بازوی زخمیش ابهت خاصی بهش میداد.
سکوت کامل جوونای انتقالی مساوی شد با شروع صحبت هاش.
جدیت و بمی صداش اجازه هیچ حرفی رو نمیداد.
_خوش اومدید...من کیم تهیونگ سر دسته گونه آلفا ها هستم..همتون خوب با روند کار آشنا هستین ...از لوس بازی و بی نظمی خوشم نمیاد و به نفعتونه به قوانین من عمل کنید.
چند لحظه سکوت کرد تا تاثیر حرفاش بیشتر بشه و دوباره ادامه داد.
_الانم خیلی منظم میرید آزمایش میدید و بعد از مشخص شدن گونه تون به جایی که لازمه فرستاده میشید...سوالی هست؟!
(من تا حدودی از سرنوشت خودم اطلاع دارم پس اشکالی نداره که کمی بیشتر بدونم)
اینها افکاری بود که قبل سؤالش توی ذهنش پرسه میزدن.
من
تهیونگ درحال رفتن بود بعد از شنیدن صدای ضعیفی مکث کرد و بسمت جمعیت برگشت.
من سوال دارم
دوباره همون صدا رو از سمت جمعیت شنید ولی شخص مورد نظرشو پیدا نکرد.
از اون سنگ بزرگ پایین اومد و به سمتی که حدس میزد صدا از اونور باشه رفت.
با نزدیک شدنش جوونا یکی یکی کنار میرفتن ، تا به پسری رسید؛ پسری با موهای قهوه ای و پوست روشن.
کمی به سمت صورت جونگکوک خم شد.
_میشنوم
ادامه دارد....
و یچیزی کوچولو ها
در رابطه با این رمان خواستم بهتون بگم تقریبا میشه گفت رمان غمگینی هستش البته جاهای خوشحال کننده هم داره هاااا😅
پارت ۴...
اخم دوی صورتش با بازوی زخمیش ابهت خاصی بهش میداد.
سکوت کامل جوونای انتقالی مساوی شد با شروع صحبت هاش.
جدیت و بمی صداش اجازه هیچ حرفی رو نمیداد.
_خوش اومدید...من کیم تهیونگ سر دسته گونه آلفا ها هستم..همتون خوب با روند کار آشنا هستین ...از لوس بازی و بی نظمی خوشم نمیاد و به نفعتونه به قوانین من عمل کنید.
چند لحظه سکوت کرد تا تاثیر حرفاش بیشتر بشه و دوباره ادامه داد.
_الانم خیلی منظم میرید آزمایش میدید و بعد از مشخص شدن گونه تون به جایی که لازمه فرستاده میشید...سوالی هست؟!
(من تا حدودی از سرنوشت خودم اطلاع دارم پس اشکالی نداره که کمی بیشتر بدونم)
اینها افکاری بود که قبل سؤالش توی ذهنش پرسه میزدن.
من
تهیونگ درحال رفتن بود بعد از شنیدن صدای ضعیفی مکث کرد و بسمت جمعیت برگشت.
من سوال دارم
دوباره همون صدا رو از سمت جمعیت شنید ولی شخص مورد نظرشو پیدا نکرد.
از اون سنگ بزرگ پایین اومد و به سمتی که حدس میزد صدا از اونور باشه رفت.
با نزدیک شدنش جوونا یکی یکی کنار میرفتن ، تا به پسری رسید؛ پسری با موهای قهوه ای و پوست روشن.
کمی به سمت صورت جونگکوک خم شد.
_میشنوم
ادامه دارد....
و یچیزی کوچولو ها
در رابطه با این رمان خواستم بهتون بگم تقریبا میشه گفت رمان غمگینی هستش البته جاهای خوشحال کننده هم داره هاااا😅
۵.۱k
۲۲ مهر ۱۴۰۳