تلهpt15
تلهpt15
همینطوری داشتم تو خیابون دور میزدم که یکی از دوست بابام بهم زنگ زد
+بله
& سلام خانم مولیان ، باید باهاتون صحبت کنم
+باشه ، کجا بیام
&بیاید خونه پدرتون
+باشه
&روز بخیر
به سمت خونه بابام دور زدن و بعد 10 مین رسیدم اونجا،رفتم داخل و رو به روی دوست بابام نشستم
+چیزی شده که گفتی بیام
&حالا که پدرتون فوت کرده باید برای مال و اموالش فکری کرد
+خب؟
&تنها آشنایی که داشت شما بودید ، پس مال و اموالش به شما میرسه
+مگه بجز چندتا انبار و خونه چیز دیگه ای داشته
& بله ، آقای لی در یکی از انبارهاشون حدود 10 میلیون طلا داشتن
وقتی اینو گفت مغذم سوت کشید ، البته ما وضعمون بد نبود ولی 10 میلیون طلا خیلی زیاد بود و اینجاش مهم بود که از کجا اوردشون
+پس چرا من خبر ندارم
&آقای لی بجز من به کس دیگه راجب این انبار چیزی نگفته
+آها
&خب قبول میکنید
+چاره ی دیگه ای ندارم
&پس لطفاً اینجا رو امضا کنید
یه برگه گذاشت جلوم اول خوندمش و به امضاشاش کردم و سریع از اون خونه ی نحس بیرون اومدم ، و تصمیم گرفتم برم بار ، ساعت نزدیکای 10 بود پس هنوز جونکوک نیومده
رفتم داخل روی یه صندلی که جلوی بارمن بود نشستم ، یه نوشیدنی سفارش دادم و خوردم ، بین اون همه سر و صدا شنیدم یکی اسم کیم رو آورد ، البته ما تو کره هزارتا کیم وجود داریم ، ولی از موقعی که با تهیونگ در ارتباطم همه کیم هارو به اون اسم میشنوم
با چشمام اون زنه که اسم کیم رو آورد دنبال کردم و رفت سمت یه میز شلوغ ، منم فضولیم گل کرد و پشت سرش رفتم ، و با دیدن تهیونگ یه لحظه جا خوردم ولی بعدشم به خودم اومدم
سعی کردم از بین اون همه جمعیت رد شم تا برسم به تهیونگ
+به به آقای کیم
-اوه خانم مولیان ، چرا هرجا میرم باید تورو ببینم(مست)
+نمیدونم ، شاید چون خیلی کارا باهم داریم یا شاید قراره من کسی باشم که قراره تو رو نابود کنه
با این حرفم اعصبانی شد جوری که رگای دستش زد بیرون
-بهتره بری تا دردسر نشدم برات(جدی)
+اوه باشه باشه آروم باش
آروم از بین جمعیت اومدم بیرون ، از کارم راضی بودم، رفتم سمت دست شویی، بعد 3 مین اومدم بیرون که یه پسره جولومو گرفت
/به خانوم خوشگله
+اوه سلام
/خوبه پایه ای
+اره اونم چطور
/پس بزن بریم
خواستم اسلحمو در بیارم که یهو سرش کشیده شد به عقب
همینطوری داشتم تو خیابون دور میزدم که یکی از دوست بابام بهم زنگ زد
+بله
& سلام خانم مولیان ، باید باهاتون صحبت کنم
+باشه ، کجا بیام
&بیاید خونه پدرتون
+باشه
&روز بخیر
به سمت خونه بابام دور زدن و بعد 10 مین رسیدم اونجا،رفتم داخل و رو به روی دوست بابام نشستم
+چیزی شده که گفتی بیام
&حالا که پدرتون فوت کرده باید برای مال و اموالش فکری کرد
+خب؟
&تنها آشنایی که داشت شما بودید ، پس مال و اموالش به شما میرسه
+مگه بجز چندتا انبار و خونه چیز دیگه ای داشته
& بله ، آقای لی در یکی از انبارهاشون حدود 10 میلیون طلا داشتن
وقتی اینو گفت مغذم سوت کشید ، البته ما وضعمون بد نبود ولی 10 میلیون طلا خیلی زیاد بود و اینجاش مهم بود که از کجا اوردشون
+پس چرا من خبر ندارم
&آقای لی بجز من به کس دیگه راجب این انبار چیزی نگفته
+آها
&خب قبول میکنید
+چاره ی دیگه ای ندارم
&پس لطفاً اینجا رو امضا کنید
یه برگه گذاشت جلوم اول خوندمش و به امضاشاش کردم و سریع از اون خونه ی نحس بیرون اومدم ، و تصمیم گرفتم برم بار ، ساعت نزدیکای 10 بود پس هنوز جونکوک نیومده
رفتم داخل روی یه صندلی که جلوی بارمن بود نشستم ، یه نوشیدنی سفارش دادم و خوردم ، بین اون همه سر و صدا شنیدم یکی اسم کیم رو آورد ، البته ما تو کره هزارتا کیم وجود داریم ، ولی از موقعی که با تهیونگ در ارتباطم همه کیم هارو به اون اسم میشنوم
با چشمام اون زنه که اسم کیم رو آورد دنبال کردم و رفت سمت یه میز شلوغ ، منم فضولیم گل کرد و پشت سرش رفتم ، و با دیدن تهیونگ یه لحظه جا خوردم ولی بعدشم به خودم اومدم
سعی کردم از بین اون همه جمعیت رد شم تا برسم به تهیونگ
+به به آقای کیم
-اوه خانم مولیان ، چرا هرجا میرم باید تورو ببینم(مست)
+نمیدونم ، شاید چون خیلی کارا باهم داریم یا شاید قراره من کسی باشم که قراره تو رو نابود کنه
با این حرفم اعصبانی شد جوری که رگای دستش زد بیرون
-بهتره بری تا دردسر نشدم برات(جدی)
+اوه باشه باشه آروم باش
آروم از بین جمعیت اومدم بیرون ، از کارم راضی بودم، رفتم سمت دست شویی، بعد 3 مین اومدم بیرون که یه پسره جولومو گرفت
/به خانوم خوشگله
+اوه سلام
/خوبه پایه ای
+اره اونم چطور
/پس بزن بریم
خواستم اسلحمو در بیارم که یهو سرش کشیده شد به عقب
۷.۵k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.