تلهpt
تلهpt16
تهیونگ:
بعد از اینکه مولیان رفت ، من رفتم سرویس ، وقتی اومدم بیرون دیدم یکی از بادیگارد هام دستشو زده به دیوار و یه دختر هم جلوش بود ، یکم رفتم اونور تر تا ببینم کیو برای شبش انتخاب کرده که دیدم مولیان جلوشه و دارن حرف میزنم ، نمیدونم چم شده بود ، اعصابم خورد شده بود هرچی خورده بودم پرید ، کنترل کارامو نداشتم ، رفتم نزدیکشون و از پشت یقهشو کشیدم و یه مشت بهش زدم .
اعصابم بد بهم ریخته بود از اون طرف مولیان داشت با تعجب بهم نگاه میکرد ، منم رفتم نزدیکش
-داشتی چه غلطی میکردی(داد)
+بهتره من این سوالو ازت بپرسم، چیکارش داشتی؟ (داد)
-از تو باید بپرسم با بادیگاردام چیکار کنم؟
+او پس بادیگارد تو بود که انقد هیز بود ، این دوبار شد که نگهبانات دارن بهم نزدیک میشن آقای کیم
-توام که بدت نمیاد
+اره اصلا دوست دارم به تو چه ربطی داره
-تا یه کاری دستت ندادم برو
+نمیرم, میخوای چیکار کنیم؟
-گفتم برو(داد)
آت:
بدون هیچ حرفی اومدم بیرون از اونجا و سوار ماشینم شدم و رفتم خونه.
÷خوش اومدی خانم لی
+سلام
÷خب چه خبر
+خب هیچی شما چیکارا کردین؟
÷ما هم کار خاصی نکردیم، جیهوپ هیونگ مثل همیشه پر انرژی بود ولی خب ابهت خودشم داره دیگه
+غیر از اینم نیست
÷تو کجا بودی
+رفتم بار
÷خوبه پس خوشگذروندی
+اره ،خیلی
÷من میرم بخوابم ، شب بخیر
+شب خبر
جونکوک رفت اتاقشم منم تو پذیرایی تنها موندم ، ولی فکرای تو سرم اجازه تنهایی مطلق رو نمیدادند
تا حالا ندیده بودم اینجوری اعصبی بشه ، هر لحظه ممکن بود از قرمزی بترکه .
اوفف بابا اصلا هرچی به من چه.
منم پاشدم رفتم تو اتاقم و گرفتم خوابیدم
صبح که از خواب پاشدم کارای لازم رو انجام دادم و رفتم سر میز صبحونه و با جونکوک راجب کارها صحبت کردیم
+جونکوک راستی من یه چند روز نیستم
÷چرا
+میرم یکم استراحت کنم
÷ات حالت خوبه
+خوبم بابا فقط یکم باید از اینجا و از این محوطه دور بشم
÷باشن پس
اینم دوتا پارت امروز بخاطر اینکه چند روز نبودم زیاد حالم خوب نبود🫠🚬
تهیونگ:
بعد از اینکه مولیان رفت ، من رفتم سرویس ، وقتی اومدم بیرون دیدم یکی از بادیگارد هام دستشو زده به دیوار و یه دختر هم جلوش بود ، یکم رفتم اونور تر تا ببینم کیو برای شبش انتخاب کرده که دیدم مولیان جلوشه و دارن حرف میزنم ، نمیدونم چم شده بود ، اعصابم خورد شده بود هرچی خورده بودم پرید ، کنترل کارامو نداشتم ، رفتم نزدیکشون و از پشت یقهشو کشیدم و یه مشت بهش زدم .
اعصابم بد بهم ریخته بود از اون طرف مولیان داشت با تعجب بهم نگاه میکرد ، منم رفتم نزدیکش
-داشتی چه غلطی میکردی(داد)
+بهتره من این سوالو ازت بپرسم، چیکارش داشتی؟ (داد)
-از تو باید بپرسم با بادیگاردام چیکار کنم؟
+او پس بادیگارد تو بود که انقد هیز بود ، این دوبار شد که نگهبانات دارن بهم نزدیک میشن آقای کیم
-توام که بدت نمیاد
+اره اصلا دوست دارم به تو چه ربطی داره
-تا یه کاری دستت ندادم برو
+نمیرم, میخوای چیکار کنیم؟
-گفتم برو(داد)
آت:
بدون هیچ حرفی اومدم بیرون از اونجا و سوار ماشینم شدم و رفتم خونه.
÷خوش اومدی خانم لی
+سلام
÷خب چه خبر
+خب هیچی شما چیکارا کردین؟
÷ما هم کار خاصی نکردیم، جیهوپ هیونگ مثل همیشه پر انرژی بود ولی خب ابهت خودشم داره دیگه
+غیر از اینم نیست
÷تو کجا بودی
+رفتم بار
÷خوبه پس خوشگذروندی
+اره ،خیلی
÷من میرم بخوابم ، شب بخیر
+شب خبر
جونکوک رفت اتاقشم منم تو پذیرایی تنها موندم ، ولی فکرای تو سرم اجازه تنهایی مطلق رو نمیدادند
تا حالا ندیده بودم اینجوری اعصبی بشه ، هر لحظه ممکن بود از قرمزی بترکه .
اوفف بابا اصلا هرچی به من چه.
منم پاشدم رفتم تو اتاقم و گرفتم خوابیدم
صبح که از خواب پاشدم کارای لازم رو انجام دادم و رفتم سر میز صبحونه و با جونکوک راجب کارها صحبت کردیم
+جونکوک راستی من یه چند روز نیستم
÷چرا
+میرم یکم استراحت کنم
÷ات حالت خوبه
+خوبم بابا فقط یکم باید از اینجا و از این محوطه دور بشم
÷باشن پس
اینم دوتا پارت امروز بخاطر اینکه چند روز نبودم زیاد حالم خوب نبود🫠🚬
- ۹.۳k
- ۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط