عشق درسایه سلطنت پارت53
جسیکا :چون خودش نخواست....
مری:چرا نخواست مادرش ملکه اش بشه؟
جسیکا : تهیونگ با مادرش خیلی اختلاف داره.. اصلا شبیه بانو ویکتوریا نیست اصلا شاید به خاطر اینکه ویکتوریا همش پی خوش گذرونی و رسیدن به خودش بود و تهیونگ همش پیش مامان کاترین بوده. تهیونگ خوب میدونه که ویکتوریا یه ملکه جاه طلب و بی رحم میشه. و این چیزی نیست که تهیونگ بخواد.. اون خیلی برای مردم احترام قایله. پس دنبال
ملکه خودش میگرده...
سری تکون دادم به معرفی کردن ادمهای بیشمار قصر ادامه داد. تازه میگفت وزرا برای سرکشی رفتن و گرنه قصر شلوغ تر از این حرفاست
فردای اون روز طبق چیزی که شنیدم یکی از حاکمان مناطق تحت حکومت تهیونگ خیانتی به تهیونگ کرده بود و تمام دربار درباره این حرف میزدن که نزدیک بوده رازهای مهم و
مخفی انگلستان به دست دشمنانش برسه تهیونگ فوق خشمگین منتظر آوردن حاکم خاین بود و توی دربار ولوله ای به پا بود ...بالاخره مجرم آورده شد...
طبق رسم انگلستان که از کاترین شنیدم وقتی پادشاه
خشمگین میشه و تصمیم به مجازات میگیره تمام زنان دربار
باید پشت پرده ای این مجازات رو نگاه کنن و حق نگاه
کردن مستقیم به این قضیه رو ندارن در کنار بقیه زنان دربار ایستادم و پشت پرده حریر خیره شدم به تهیونگ که مثل شیر خشمگین هر لحظه ممکن بود بپره و گلوی خیانت کار رو پاره کنه فرد خاین دست بسته ای که نگهبانان به زور روی زمین زیر تخت پادشاهی تهیونگ نشونده بودنش
خاین :قربانتون بشم.. من... من...
تهیونگ داد زد
تهیونگ: تو چی؟ از همه اعتماد من سوء استفاده کردی
خاين : منو ببخشین... بهم فرصت دوباره بدین
و خودش رو روی پای تهیونگ انداخت.
تهیونگ با خشم خودش رو عقب کشید و گفت
تهیونگ: فرصت دوباره ای در کار نیست
تهیونگ دستاشو مشت کرد و خشمگین داد زد
تهیونگ: سزای خیانت مر*گه...
و به نگهبان اشاره زد و گفت
تهیونگ: گر*دنش رو بزنین نه... نه.. مسلما اینکار رو نمیکنن...
دو تا نگهبان جسم سنگی رو آوردن و س*ر مرد خاین که مدام در حال گریه و التماس بود روش گذاشتن
خاین : سرورم. خواهش میکنم... التماس میکنم.. یه فرصت دوباره به این نوکر حقیر بدین. پادشاها زندگیم رو بهم
ببخشین... خطا کردم. منو ببخشین سرورم....
نفسم تو سینه حبس شد...همه تو سکوت به این صحنه خیره بودن و تنها صدایی که شنیده میشد صدای گریهها والتماسهای اون مرد بیچاره بود....
جلاد با ت*بر بزرگی بالای سر فرد وایستاد
تهیونگ اشاره زد و تب*ر محکم روی گر*دن خاین خورد
جیغ خیلی خیلی بلند و دنباله داری کشیدم و شوکه نگاه
از گردن روی زمین افتاده و خون جاری شده روی صورت
تهیونگ کشیدم که پراخم داشت از اونور پرده حریر
در حالیکه روی تخت پادشاهیش نشسته بود نگاهم کرد...
مری:چرا نخواست مادرش ملکه اش بشه؟
جسیکا : تهیونگ با مادرش خیلی اختلاف داره.. اصلا شبیه بانو ویکتوریا نیست اصلا شاید به خاطر اینکه ویکتوریا همش پی خوش گذرونی و رسیدن به خودش بود و تهیونگ همش پیش مامان کاترین بوده. تهیونگ خوب میدونه که ویکتوریا یه ملکه جاه طلب و بی رحم میشه. و این چیزی نیست که تهیونگ بخواد.. اون خیلی برای مردم احترام قایله. پس دنبال
ملکه خودش میگرده...
سری تکون دادم به معرفی کردن ادمهای بیشمار قصر ادامه داد. تازه میگفت وزرا برای سرکشی رفتن و گرنه قصر شلوغ تر از این حرفاست
فردای اون روز طبق چیزی که شنیدم یکی از حاکمان مناطق تحت حکومت تهیونگ خیانتی به تهیونگ کرده بود و تمام دربار درباره این حرف میزدن که نزدیک بوده رازهای مهم و
مخفی انگلستان به دست دشمنانش برسه تهیونگ فوق خشمگین منتظر آوردن حاکم خاین بود و توی دربار ولوله ای به پا بود ...بالاخره مجرم آورده شد...
طبق رسم انگلستان که از کاترین شنیدم وقتی پادشاه
خشمگین میشه و تصمیم به مجازات میگیره تمام زنان دربار
باید پشت پرده ای این مجازات رو نگاه کنن و حق نگاه
کردن مستقیم به این قضیه رو ندارن در کنار بقیه زنان دربار ایستادم و پشت پرده حریر خیره شدم به تهیونگ که مثل شیر خشمگین هر لحظه ممکن بود بپره و گلوی خیانت کار رو پاره کنه فرد خاین دست بسته ای که نگهبانان به زور روی زمین زیر تخت پادشاهی تهیونگ نشونده بودنش
خاین :قربانتون بشم.. من... من...
تهیونگ داد زد
تهیونگ: تو چی؟ از همه اعتماد من سوء استفاده کردی
خاين : منو ببخشین... بهم فرصت دوباره بدین
و خودش رو روی پای تهیونگ انداخت.
تهیونگ با خشم خودش رو عقب کشید و گفت
تهیونگ: فرصت دوباره ای در کار نیست
تهیونگ دستاشو مشت کرد و خشمگین داد زد
تهیونگ: سزای خیانت مر*گه...
و به نگهبان اشاره زد و گفت
تهیونگ: گر*دنش رو بزنین نه... نه.. مسلما اینکار رو نمیکنن...
دو تا نگهبان جسم سنگی رو آوردن و س*ر مرد خاین که مدام در حال گریه و التماس بود روش گذاشتن
خاین : سرورم. خواهش میکنم... التماس میکنم.. یه فرصت دوباره به این نوکر حقیر بدین. پادشاها زندگیم رو بهم
ببخشین... خطا کردم. منو ببخشین سرورم....
نفسم تو سینه حبس شد...همه تو سکوت به این صحنه خیره بودن و تنها صدایی که شنیده میشد صدای گریهها والتماسهای اون مرد بیچاره بود....
جلاد با ت*بر بزرگی بالای سر فرد وایستاد
تهیونگ اشاره زد و تب*ر محکم روی گر*دن خاین خورد
جیغ خیلی خیلی بلند و دنباله داری کشیدم و شوکه نگاه
از گردن روی زمین افتاده و خون جاری شده روی صورت
تهیونگ کشیدم که پراخم داشت از اونور پرده حریر
در حالیکه روی تخت پادشاهیش نشسته بود نگاهم کرد...
۱.۳k
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.