مافیای عشق
۴۱.
تهیونگ برای جیمین آدرس فرستاد. و به جونگکوک زنگ زدم که آماده بشه
جونگکوک : سلام داداش کجای
جیمین: ببین جونگکوک میای بار گفتم بهت آماده باش بریم
جونگکوک: اره امادم
جیمین: اوکی پس آدرس برات میفرستم
جونگکوک: باشه
قطع
ویو شوگا
جونگوون: داداش آماده باش بریم بار
شوگاخواب
جونگوون: داداش هووووی داداش با تو هستم
شوگا: خواب
جونگوون: داداشششش (داد)
شوگا: چته حیون (خوابالو)
جونگوون: اماده شو بریم؟
شوگا: من نمیام تو برو(خوابالو)
جونگوون: غلط کردی پاشو بریم
شوگا : آوووفففف چی میخوای ازم
جونگوون :بیا بریم بار اگر نریم جیمین پدرمون در میاره (گوشی رو گذاشت توی ظبط کردن صدای شوگا)
شوگا: بابا جیمین کی که همه ازش می ترسن بابا انگار که جیمین پادشاه که سربازاش مارو میگیره جیمین هیچی نیست احمق هیچی نمیفهمم چند بار بگم بهت
جونگوون : باشه که اون طور پس من این صدا رو ظبط میکنم که به جیمین نشون بدم
شوگا: نه نه باشه باشه میام باهات خوبه
جونگوون: باشه برو آماده شو دیگه که وقت نداریم
شوگا: رفت که لباسشو بپوشه و جونگوون از این فرصت استفاده کرد که گذاشت توی گوشی دوم وه شوگا ازش خبری نداره و ذخیره کرد و پیام رو حذف کرد و شوگا امد
شوگا: خوب آماده شودم صدا حذف کن
جونگوون باشه حذف کرد
و تهیونگ براش آدرس فرستاد
و حرکت کردن به آدرسی که فرستاد
ویو ات
وقتی جیمین رفت من داشتم درس میخوندم و هیچ کسی مزاحم نشود و هر سوال ۱۰۰بار با جواب نوشتم و با تکرار کردن و خوندن که وقتی تموم کردم رفتم از خواهر جیمین کمک گرفتم که ازم بپرسه که هر کدوم بلد نیستم بدونم
و هر کدوم بلد نبودم برام توضیف میکرد و توضیح میداد و تموم که کردیم رفتم و دوباره خوندم و هرچی جانی ازم پرسید و توضیح داد اول خوندم و بعد همه سوال و جواب ها دیگه نوشتم و خوندم که..
ویو جیمین
رفتم بار که رسیدم ساعت ۸شود که تهیونگ دیدم و دست دادیم همه دختر ها و پسرا دیدیم که نزدیک هم میکردن خودشون و تهیونگ شراب های گرفت اون ۲۰ ولی برای من گفتم ۷۰ بیار که رفتیم روی مبل نشستیم و شراب ها آوردن و حرف میزدیم که جونگکوک آمد و بعد چند دقیقه شوگا و داداشش آمد
تهیونگ : راستی شماها دانشجو هستین و مدرسه عالی میرین کارتون چی
جیمین: خوب من که از شرکت پدرم گرفتم که مدیر معمار هست
شوگا: پدرم عامل
جونگکوک: پدر من شرکت مدل هست
تهیونگ : خوبه پدر من هم شرکت معمار هست که من هم باهاش کار میکنم
جیمین: عالی پس یک روزی باهم آشنا میشیم
تهیونگ : اره
و کلی کل کل و حرف و خنده .......
تهیونگ برای جیمین آدرس فرستاد. و به جونگکوک زنگ زدم که آماده بشه
جونگکوک : سلام داداش کجای
جیمین: ببین جونگکوک میای بار گفتم بهت آماده باش بریم
جونگکوک: اره امادم
جیمین: اوکی پس آدرس برات میفرستم
جونگکوک: باشه
قطع
ویو شوگا
جونگوون: داداش آماده باش بریم بار
شوگاخواب
جونگوون: داداش هووووی داداش با تو هستم
شوگا: خواب
جونگوون: داداشششش (داد)
شوگا: چته حیون (خوابالو)
جونگوون: اماده شو بریم؟
شوگا: من نمیام تو برو(خوابالو)
جونگوون: غلط کردی پاشو بریم
شوگا : آوووفففف چی میخوای ازم
جونگوون :بیا بریم بار اگر نریم جیمین پدرمون در میاره (گوشی رو گذاشت توی ظبط کردن صدای شوگا)
شوگا: بابا جیمین کی که همه ازش می ترسن بابا انگار که جیمین پادشاه که سربازاش مارو میگیره جیمین هیچی نیست احمق هیچی نمیفهمم چند بار بگم بهت
جونگوون : باشه که اون طور پس من این صدا رو ظبط میکنم که به جیمین نشون بدم
شوگا: نه نه باشه باشه میام باهات خوبه
جونگوون: باشه برو آماده شو دیگه که وقت نداریم
شوگا: رفت که لباسشو بپوشه و جونگوون از این فرصت استفاده کرد که گذاشت توی گوشی دوم وه شوگا ازش خبری نداره و ذخیره کرد و پیام رو حذف کرد و شوگا امد
شوگا: خوب آماده شودم صدا حذف کن
جونگوون باشه حذف کرد
و تهیونگ براش آدرس فرستاد
و حرکت کردن به آدرسی که فرستاد
ویو ات
وقتی جیمین رفت من داشتم درس میخوندم و هیچ کسی مزاحم نشود و هر سوال ۱۰۰بار با جواب نوشتم و با تکرار کردن و خوندن که وقتی تموم کردم رفتم از خواهر جیمین کمک گرفتم که ازم بپرسه که هر کدوم بلد نیستم بدونم
و هر کدوم بلد نبودم برام توضیف میکرد و توضیح میداد و تموم که کردیم رفتم و دوباره خوندم و هرچی جانی ازم پرسید و توضیح داد اول خوندم و بعد همه سوال و جواب ها دیگه نوشتم و خوندم که..
ویو جیمین
رفتم بار که رسیدم ساعت ۸شود که تهیونگ دیدم و دست دادیم همه دختر ها و پسرا دیدیم که نزدیک هم میکردن خودشون و تهیونگ شراب های گرفت اون ۲۰ ولی برای من گفتم ۷۰ بیار که رفتیم روی مبل نشستیم و شراب ها آوردن و حرف میزدیم که جونگکوک آمد و بعد چند دقیقه شوگا و داداشش آمد
تهیونگ : راستی شماها دانشجو هستین و مدرسه عالی میرین کارتون چی
جیمین: خوب من که از شرکت پدرم گرفتم که مدیر معمار هست
شوگا: پدرم عامل
جونگکوک: پدر من شرکت مدل هست
تهیونگ : خوبه پدر من هم شرکت معمار هست که من هم باهاش کار میکنم
جیمین: عالی پس یک روزی باهم آشنا میشیم
تهیونگ : اره
و کلی کل کل و حرف و خنده .......
- ۲.۸k
- ۰۷ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط