خون شیرین
خون شیرین
part:10
تهیونگ:داری گریه میکنی
ا.ت:نه بابا (لبخند زوری)
تهیونگ:رو پیشونی من نوشته احمق
ا.ت:نه(ناراحت)
تهیونگ:ناراحت نشو ماریا خیلی لوس و هرزه اس ولی بر عکس تو خیلی زیبا و خوش رفتار هستی
ا.ت:مرسی اوپا
تهیونگ:(خنده)
ا.ت:بریم پایین
تهیونگ:بریم(لبخند)
رفتن پایین
کوک:چه عجب اومدید
تهیونگ:حسود(خنده)
کوک:من حسود نیستم(عصبی)
تهیونگ:باشه بابا(خنده)
ا.ت:(خنده)
یک سال بعد
ویو ا.ت
تو این چند سال من از حس ام به جونگ کوک مطمئن شده بودم و به تهیونگ هم درباره این موضوع گفته بودم اونم خیلی از من حمایت می کرد و هر روز به من میگفت که به جونگکوک بگم منم تصمیم گرفتم که امشب بهش بگم ولی میترسیدم چون تو این یکسال خیلی باهام سرد شده بود و تنها کسی که تو اون قصر باعث نمیشد که احساس تنهایی کنم تهیونگ بود
تهیونگ:ا.ت پس کی می خوای به کوک اعتراف کنی من مردم اینقدر به تو گفتم(کلافه)
ا.ت:امشب بهش میگم
تهیونگ:جدیییی(ذوق)
ا.ت:آره ولی فکر کنم تو بیشتر از من ذوق داری(خنده)
تهیونگ:اصلا نگران نباش من همه جوره حمایتت میکنم
ا.ت:مرسی اوپا خب من الان برم بهش بگم
تهیونگ:ارههههه
ا.ت:باشه
ویو ا.ت
خیلی استرس داشتم ولی سعی کردم بروز ندم رفتم در اتاق کوک رو زدم
کوک:بیا تو
ا.ت:سلام
کوک:بگو(سرش پایین بود داشت کتاب می خوند)
ا.ت:خب می خوام یه چیزی رو بهت بگم ولی نمیدونم چجوری بهت بگم
کوک: زودتر بگو کار دارم
ا.ت:خب من یه چند وقتی هست که حس میکنم عاشقت شدم(کیوت)
کوک: متاسفم که اینو میگم ولی من عاشق یه شخص دیگه ام و قراره به زودی ازدواج کنم (سرد)
ا.ت:اااا..خب اشکال نداره....مرسی که ...بهم گفتی(بغض)
کوک:حالا که فهمیدی میتونی بری بیرون(سرد)
ا.ت:باشه(بغض)
ویو کوک
دختره فکر کرده من احمق ام چون باهاش خوب رفتاری کردم عاشقش به هر حال باید به ماریا زنگ بزنم
ادامه دارد........
#بی_تی_اس #نامجون #جین #اگوست_دی #شوگا #یونگی #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگ_کوک #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
part:10
تهیونگ:داری گریه میکنی
ا.ت:نه بابا (لبخند زوری)
تهیونگ:رو پیشونی من نوشته احمق
ا.ت:نه(ناراحت)
تهیونگ:ناراحت نشو ماریا خیلی لوس و هرزه اس ولی بر عکس تو خیلی زیبا و خوش رفتار هستی
ا.ت:مرسی اوپا
تهیونگ:(خنده)
ا.ت:بریم پایین
تهیونگ:بریم(لبخند)
رفتن پایین
کوک:چه عجب اومدید
تهیونگ:حسود(خنده)
کوک:من حسود نیستم(عصبی)
تهیونگ:باشه بابا(خنده)
ا.ت:(خنده)
یک سال بعد
ویو ا.ت
تو این چند سال من از حس ام به جونگ کوک مطمئن شده بودم و به تهیونگ هم درباره این موضوع گفته بودم اونم خیلی از من حمایت می کرد و هر روز به من میگفت که به جونگکوک بگم منم تصمیم گرفتم که امشب بهش بگم ولی میترسیدم چون تو این یکسال خیلی باهام سرد شده بود و تنها کسی که تو اون قصر باعث نمیشد که احساس تنهایی کنم تهیونگ بود
تهیونگ:ا.ت پس کی می خوای به کوک اعتراف کنی من مردم اینقدر به تو گفتم(کلافه)
ا.ت:امشب بهش میگم
تهیونگ:جدیییی(ذوق)
ا.ت:آره ولی فکر کنم تو بیشتر از من ذوق داری(خنده)
تهیونگ:اصلا نگران نباش من همه جوره حمایتت میکنم
ا.ت:مرسی اوپا خب من الان برم بهش بگم
تهیونگ:ارههههه
ا.ت:باشه
ویو ا.ت
خیلی استرس داشتم ولی سعی کردم بروز ندم رفتم در اتاق کوک رو زدم
کوک:بیا تو
ا.ت:سلام
کوک:بگو(سرش پایین بود داشت کتاب می خوند)
ا.ت:خب می خوام یه چیزی رو بهت بگم ولی نمیدونم چجوری بهت بگم
کوک: زودتر بگو کار دارم
ا.ت:خب من یه چند وقتی هست که حس میکنم عاشقت شدم(کیوت)
کوک: متاسفم که اینو میگم ولی من عاشق یه شخص دیگه ام و قراره به زودی ازدواج کنم (سرد)
ا.ت:اااا..خب اشکال نداره....مرسی که ...بهم گفتی(بغض)
کوک:حالا که فهمیدی میتونی بری بیرون(سرد)
ا.ت:باشه(بغض)
ویو کوک
دختره فکر کرده من احمق ام چون باهاش خوب رفتاری کردم عاشقش به هر حال باید به ماریا زنگ بزنم
ادامه دارد........
#بی_تی_اس #نامجون #جین #اگوست_دی #شوگا #یونگی #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگ_کوک #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
۱۱.۳k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.