دیر آمدی و دست گذاشتیروی حرفهایی که گفته نمیشوندحرفهایی که حالایک برآمدگیِ بزرگ روی گلویم شدهاندیک بغضِ سر بستهکه نه چشمها بازشان میکندنه لبهادیر آمدی!!!!!!!!