دیر آمدی

دیر آمدی

و دست گذاشتی

روی حرف‌هایی که گفته نمی‌شوند

حرف‌هایی که حالا

یک برآمدگیِ بزرگ روی گلویم شده‌اند

یک بغضِ سر بسته

که نه چشم‌ها بازشان می‌کند

نه لب‌ها

دیر آمدی!!!!!!!!
دیدگاه ها (۹)

فجیع‌تر از خبر رفتنت رفتنت بودو تا مرز کوری گریستم آن‌شبچرا...

هربار پنهان می‌شومهمبازی‌ام بزرگ می‌شودو یادش می‌رود قرار بو...

روزی به دخترم خواهم گفتاگر خواستی ازدواج کنیبا مردی ازدواج ک...

حافظه ام درد می کنداز سنگینی خاطرات درشت از اتفاق های نیفتاد...

وقتی قرار است بروی، دل دل نکن …منتظر نمانهیچ اتفاقی ماندگارت...

کاریکلماتور ( خوشخیالی )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط