بورام پارت 7
یونگی
با لبخند از در اتاق خارج شدم
_کوک
چیشده
_یونگی
به هوش اومد
_کوک
چی
_ یونگی
به هوش اومد
_کوک
با شتاب رفتم تو اتاق بورام و دیدم که چشای خوشگلشو باز کرد
ـ بورام
بورام ـ عمو
محکم بغلش کردم و پیشونیشو بوسـ ـیدم
که دکترش اومد و گفت همه چیش خوبه
دو روز بعد
بورام
تقریبا دو روز از به هوش اومدنم میگذره
پرستار ـ خوبه، فقط باید زیاد کار نکنی و راه نری که دوباره حالت بد میشه
مایعاتم زیاد باید بخوری
من ـ باشه
پرستار ـ اسمت چیه
ـ بورام
پرستار ـ چند سالته؟
ـ 18 ولی فک کنم بی هوش بودم 19 سالم شده
پرستار ـ بورام مراقب خودت باش چشم قشنگ
ـ لبخندی زدم
یونگی
خب بریم بورام
بورام
بریم
یونگی ـ پیش کی میمونی
کوک ـ میاد پیش من شما هم بیاید اونجا
یونگی ـ باشه
می یونگ ـ بورام.... من معذرت میخوام
بورام مادرشو توی بغل گرفت و عیبی نداره بهش گفت
کوک ـ خب نظرتون چیه بورام تولدت و بگیریم
یونگی ـ اره ایده خوبیه
بورام ـ باشه
یونگی....
با لبخند از در اتاق خارج شدم
_کوک
چیشده
_یونگی
به هوش اومد
_کوک
چی
_ یونگی
به هوش اومد
_کوک
با شتاب رفتم تو اتاق بورام و دیدم که چشای خوشگلشو باز کرد
ـ بورام
بورام ـ عمو
محکم بغلش کردم و پیشونیشو بوسـ ـیدم
که دکترش اومد و گفت همه چیش خوبه
دو روز بعد
بورام
تقریبا دو روز از به هوش اومدنم میگذره
پرستار ـ خوبه، فقط باید زیاد کار نکنی و راه نری که دوباره حالت بد میشه
مایعاتم زیاد باید بخوری
من ـ باشه
پرستار ـ اسمت چیه
ـ بورام
پرستار ـ چند سالته؟
ـ 18 ولی فک کنم بی هوش بودم 19 سالم شده
پرستار ـ بورام مراقب خودت باش چشم قشنگ
ـ لبخندی زدم
یونگی
خب بریم بورام
بورام
بریم
یونگی ـ پیش کی میمونی
کوک ـ میاد پیش من شما هم بیاید اونجا
یونگی ـ باشه
می یونگ ـ بورام.... من معذرت میخوام
بورام مادرشو توی بغل گرفت و عیبی نداره بهش گفت
کوک ـ خب نظرتون چیه بورام تولدت و بگیریم
یونگی ـ اره ایده خوبیه
بورام ـ باشه
یونگی....
۵.۰k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.