فیک جداناپذیر پارت ۳
فیک جداناپذیر پارت ۳
از زبان ات
اون شب رو خیلی خوب یادم مونده چون تنها دلیل برگشتم به کره شده انتقام مرگ پدرم و پس گرفتن تمام مال و اموالش که بهم به ارث رسیده رو از اون عوضی که الان تصاحبش کرده و خودشو تماماً رئیس باند مافیای کره میدونه پس بگیرم و خودم جانشین پدرم بشم اون جایگاه متعلق به منه
اما حس میکنم احساساتم برای رئیس باند مافیا بودن زیادی نرم و نازکه پس باید جدی و خشن باشم اما علاقه ای به خشونت نداشتم از اونجا هم که هنوز خیلی جوونم و فقط ۱۷ سالمه هیچکس منو جدی نمیگیره اما دیگه نمیزارم کسی اینطور از من برداشت کنه باید خودمو نشون بدم تا ببینن چه کارایی میتونه ازم سر بزنه
این همه سال منتظر موندم تا برگردم جایی که بهش تعلق دارم این همه سال فقط انتقام مرگ پدرم منو زنده نگه داشت اما الان تمامی مال و اموالش هم متعلق به منه بیشتر باعث میشد خون جلومی چشمامو بگیره
قاتل پدرم هرکسی هم که باشه پیداش می کنم و روحشو با خودم میبرم برام مهم چه اتفاقی برام می افته فقط جنازه ی اون عوضی رو میخوام
تمام مدت هنگام پرواز از اول تا آخرش رو خواب بودم وقتی هواپیما تو باند فرودگاه نشست چشمامو آروم باز کردم که دیدم رسیدم کره
از هواپیما اومدم پایین و رفتم نشستم رو صندلی انتظار که یدفه یه خانوم شیک که کت و شلوار پوشیده بود اومد سمتم و بهم تعظیم کرد
زن کت و شلواری: خیلی خوش اومدین خانوم کیم ات تنها وارث آقای کیم وون شیک من خانوم جانگ وون یونگ هستم مشاور سابق پدرتون بزرگ ترین رئیس باند مافیای کره هستم
با حالت مغروریت سرمو بالا گرفتم و بهش نگاه کردم
ات: خب چیکار کنم؟ از من چی میخواین؟
یه لبخند ریزی بهم زد و از کیف چرمیش یه پوشه داد از دستش گرفتم و نگاهشون کردم
جانگ وون یونگ: اینها تمامی مدارک و اسناد لازم برای تمامی مال و اموال کیم وون شیک هستن که بهتون به ارث رسیده برای داشتن شون فقط لازمه این ها رو امضا کنین تا تماماً باند مافیا و دارایی های پدرتون مال شما بشه
از اونجایی که خیلی مغرور و غد و یه دنده بودم با حالت سرد و جدی گفتم: چیزی که متعلق به منه باید مال من باشه من نیازی به امضا کردن چنتا کاغذ ندارم خودم پسشون میگیرم
عینک دودیمو گذاشتم و ازش دور شدم و از فرودگاه اومدم بیرون و رفتم یه تاکسی گرفتم و رسیدم به لوکس ترین هتل کره که ۴۰ طبقه ای بود و فقط مختصص افراد بانفوذ و مهم بود
رفتم لابی و یه اتاق اجاره کردم بعد رفتم سوار آسانسور شدم رسید آخرین طبقه از آسانسور خارج شدم و اتاقمو پیدا کردم
کلید رو انداختم و دستگیره رو کشیدم و رفتم داخلش بزرگ و لوکس بود رفتم رو تخت نشستم تا به یکم آرامش برسم و به عمه میا هم خبر بدم که رسیدم کره و حالمم کاملا خوبه وگرنه سکته میکنه
از زبان ات
اون شب رو خیلی خوب یادم مونده چون تنها دلیل برگشتم به کره شده انتقام مرگ پدرم و پس گرفتن تمام مال و اموالش که بهم به ارث رسیده رو از اون عوضی که الان تصاحبش کرده و خودشو تماماً رئیس باند مافیای کره میدونه پس بگیرم و خودم جانشین پدرم بشم اون جایگاه متعلق به منه
اما حس میکنم احساساتم برای رئیس باند مافیا بودن زیادی نرم و نازکه پس باید جدی و خشن باشم اما علاقه ای به خشونت نداشتم از اونجا هم که هنوز خیلی جوونم و فقط ۱۷ سالمه هیچکس منو جدی نمیگیره اما دیگه نمیزارم کسی اینطور از من برداشت کنه باید خودمو نشون بدم تا ببینن چه کارایی میتونه ازم سر بزنه
این همه سال منتظر موندم تا برگردم جایی که بهش تعلق دارم این همه سال فقط انتقام مرگ پدرم منو زنده نگه داشت اما الان تمامی مال و اموالش هم متعلق به منه بیشتر باعث میشد خون جلومی چشمامو بگیره
قاتل پدرم هرکسی هم که باشه پیداش می کنم و روحشو با خودم میبرم برام مهم چه اتفاقی برام می افته فقط جنازه ی اون عوضی رو میخوام
تمام مدت هنگام پرواز از اول تا آخرش رو خواب بودم وقتی هواپیما تو باند فرودگاه نشست چشمامو آروم باز کردم که دیدم رسیدم کره
از هواپیما اومدم پایین و رفتم نشستم رو صندلی انتظار که یدفه یه خانوم شیک که کت و شلوار پوشیده بود اومد سمتم و بهم تعظیم کرد
زن کت و شلواری: خیلی خوش اومدین خانوم کیم ات تنها وارث آقای کیم وون شیک من خانوم جانگ وون یونگ هستم مشاور سابق پدرتون بزرگ ترین رئیس باند مافیای کره هستم
با حالت مغروریت سرمو بالا گرفتم و بهش نگاه کردم
ات: خب چیکار کنم؟ از من چی میخواین؟
یه لبخند ریزی بهم زد و از کیف چرمیش یه پوشه داد از دستش گرفتم و نگاهشون کردم
جانگ وون یونگ: اینها تمامی مدارک و اسناد لازم برای تمامی مال و اموال کیم وون شیک هستن که بهتون به ارث رسیده برای داشتن شون فقط لازمه این ها رو امضا کنین تا تماماً باند مافیا و دارایی های پدرتون مال شما بشه
از اونجایی که خیلی مغرور و غد و یه دنده بودم با حالت سرد و جدی گفتم: چیزی که متعلق به منه باید مال من باشه من نیازی به امضا کردن چنتا کاغذ ندارم خودم پسشون میگیرم
عینک دودیمو گذاشتم و ازش دور شدم و از فرودگاه اومدم بیرون و رفتم یه تاکسی گرفتم و رسیدم به لوکس ترین هتل کره که ۴۰ طبقه ای بود و فقط مختصص افراد بانفوذ و مهم بود
رفتم لابی و یه اتاق اجاره کردم بعد رفتم سوار آسانسور شدم رسید آخرین طبقه از آسانسور خارج شدم و اتاقمو پیدا کردم
کلید رو انداختم و دستگیره رو کشیدم و رفتم داخلش بزرگ و لوکس بود رفتم رو تخت نشستم تا به یکم آرامش برسم و به عمه میا هم خبر بدم که رسیدم کره و حالمم کاملا خوبه وگرنه سکته میکنه
۱۸.۹k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.