𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝐏𝐚𝐫𝐭:³
به راهش ادامه داد:
″تقریبا یک ساعت داشت دور خودش میچرخید که ناگهان مرد مسنی که داشت تنه های درخت رو میکند دید″
مرد: دخترم تو توی این جنگل تاریک تنها چیکار میکنی؟
راستش.. من راهمو گم کردم ینی از اون ور وارد یه غار شدم بعد از این سرش در اومدم و دیگه راه برگشت رو پیدا نکردم
مرد: اووو که اینطور، دنبالم بیا!
شما میدونین راه برگشت کجاست ؟؟
مرد: نه اما شاید یکی بدونه،پادشاه میبرمت پیش پادشاه
پادشاه؟ مگه اینجا شهر نانت نیست؟ پادشاه تو پاریسه!
مرد: چی میگی دخترم اینجا شهر Humanoid creatures
(متعجب)″ینی چی؟ من الان توی یه دنیای دیگه ام؟ تاحالا همچین اسمی به گوشم نخورده؟ موجودات انسان نما!!!؟..... روی پله های کوه بودیم دیگه پاهامو احساس نمیکردممم″
اجوشی کی میرسیممم(کلافه)
اجوشی: دخترم دِ دست بجونبون بدوو نمیدونم چرا جوونای امروزی انقدر بی طاقت شدن (تاسف بار سرشو تکون داد)
اجوشی ما کم طاقت نشدیم شما زانو هاتون و پاهاتون سالمه(خنده)
اجوشی: انقدر غر نزن! نگاه کن رسیدیم
واوووو این قصره؟(متعجب)
اجوشی: پ نه پ کلبه اس! حرفایی میزنی دختر جون،
خبری برای پادشاه دارم لطفاً دروازه رو باز کنید(یکم بلند که بشنون)
(داخل سالن قصر)
اجوشی: اعلاحضرت!(تعظیم کرد)
واوو
اجوشی: تعظیم کننن
اوو ببخشید (تعظیم کرد)
(پادشاه رو با پ.ک نشون میدم)
پ.ک: چه خبره اقای کلر این دختر کیه؟(جدی)
اجوشی: اعلاحضرت این دختر رو توی جنگل پیداذکردم ادعا میکنه گم شده و از غاری در جنگل شهر نانت اومده ولی وقتی وارد این جنگل شده اون غار غیب شده
پ.ک: عجیبه! شهر نانت؟
با منین؟
پ.ک: اره، شهر نانت گفتی؟
بله شهر نانت در فرانسه من اینجا رو نمیشناسم فقط اومده بودم برای قنادیمون البالو بچینم اما اون غار رو دیدم ولی وقتی وارد این جنگل شدم اون غار غیب شد (ناراحت)
پ.ک: ....
شرط:
نمیزارم اما حمایت کنید اگه حمایت نکنید شرط میزارم🎀
𝐏𝐚𝐫𝐭:³
به راهش ادامه داد:
″تقریبا یک ساعت داشت دور خودش میچرخید که ناگهان مرد مسنی که داشت تنه های درخت رو میکند دید″
مرد: دخترم تو توی این جنگل تاریک تنها چیکار میکنی؟
راستش.. من راهمو گم کردم ینی از اون ور وارد یه غار شدم بعد از این سرش در اومدم و دیگه راه برگشت رو پیدا نکردم
مرد: اووو که اینطور، دنبالم بیا!
شما میدونین راه برگشت کجاست ؟؟
مرد: نه اما شاید یکی بدونه،پادشاه میبرمت پیش پادشاه
پادشاه؟ مگه اینجا شهر نانت نیست؟ پادشاه تو پاریسه!
مرد: چی میگی دخترم اینجا شهر Humanoid creatures
(متعجب)″ینی چی؟ من الان توی یه دنیای دیگه ام؟ تاحالا همچین اسمی به گوشم نخورده؟ موجودات انسان نما!!!؟..... روی پله های کوه بودیم دیگه پاهامو احساس نمیکردممم″
اجوشی کی میرسیممم(کلافه)
اجوشی: دخترم دِ دست بجونبون بدوو نمیدونم چرا جوونای امروزی انقدر بی طاقت شدن (تاسف بار سرشو تکون داد)
اجوشی ما کم طاقت نشدیم شما زانو هاتون و پاهاتون سالمه(خنده)
اجوشی: انقدر غر نزن! نگاه کن رسیدیم
واوووو این قصره؟(متعجب)
اجوشی: پ نه پ کلبه اس! حرفایی میزنی دختر جون،
خبری برای پادشاه دارم لطفاً دروازه رو باز کنید(یکم بلند که بشنون)
(داخل سالن قصر)
اجوشی: اعلاحضرت!(تعظیم کرد)
واوو
اجوشی: تعظیم کننن
اوو ببخشید (تعظیم کرد)
(پادشاه رو با پ.ک نشون میدم)
پ.ک: چه خبره اقای کلر این دختر کیه؟(جدی)
اجوشی: اعلاحضرت این دختر رو توی جنگل پیداذکردم ادعا میکنه گم شده و از غاری در جنگل شهر نانت اومده ولی وقتی وارد این جنگل شده اون غار غیب شده
پ.ک: عجیبه! شهر نانت؟
با منین؟
پ.ک: اره، شهر نانت گفتی؟
بله شهر نانت در فرانسه من اینجا رو نمیشناسم فقط اومده بودم برای قنادیمون البالو بچینم اما اون غار رو دیدم ولی وقتی وارد این جنگل شدم اون غار غیب شد (ناراحت)
پ.ک: ....
شرط:
نمیزارم اما حمایت کنید اگه حمایت نکنید شرط میزارم🎀
۵۵۶
۲۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.