کاش به دنیا نمیومدم
فصل 2 پارت 14
بعد روندو رفت و درم خود به خود بسته شد و فقط من بودم که تو این لحظه جر خوردم
ویو الینا
خب این یکم خنده داره که با لگد پرت شدم بیرون ولی خب تهیونگ نباید میخندید خواستم بکوبم تو سرش که «تو گوجه خوردی» از شدت خنده سرشو انداخت پایین و ضربم رفت هوا با دادو عصبانیت گفتم
-هوی چته به چی میخندیبیی
که یه لحظه خندشو قطع کردو با تعجب به صورتم نگا کرد
بعدش دوباره از خنده جر خورد
-آههههه با تو اما چته
با همون حالت خنده گفت
+خودتو تو آینه دیدی؟ دقیقا شبیه یه مریض روانی هستی که مشکل عصاب داره🤣🤣🤣
یه نگا به خودم کردم دیدم راست میگفت
یه لباس بیمارستان صورتی تنم بودو موهام مثل پشم گوسفند بهم ریخته بود خودمم خندم گرفت ولی لبامو جمع کردم که بره بعدش همونجوری که به افق خیره شده بودم مغرورانه گفتم
-خیلی خب ولی این دلیل نمیشه بهم بخندی
+باشه نمیخندم «با خنده»
-خب پس چرا مبخندی
+به تو نمیخندم که«خنده بیشتر»
-به چی میخندی
+به واکنش یونگی وقتی که تورو ببینده🤣🤣🤣«خب دیگه اینجا از خنده پاره شد بچم🌝🤣»
-اییی شت مگه اون تو این خونس
+آره بیا بریم زود باش
دستمو گرفت و دوید سمت خونه
-هوی هوی وایستا من نمیام نمی خوام همین آبرو نداشتمم بره
+عه واقعا خوبه خودتم میدونی آبروعی نداری
کلی تلاش کردم و مقاومت کردم ولی اون هم سرعتش از من بیشتر بود هم زورش با کلی عجله رسید خونه او درو باز کرد و از شانس کییییوی من یونگی داشت میومد سمت درو یه فنجون قهوه دستش بود
قهوه ای که تو دهنش بودو پمپاژ کرد بیرون خندید
از پشت سرمم تهیونگ با خنده گفت
+میبینیش تازه از تیمارستان آوردمش
بعد هردوشونم جر میخوردن
میخواستم بخندم ولی حرص داشت پارم میکرد از این طرف بدبختی های امروزم نمیتونم فراموش کنم از اون بدتر هم پ.ر.ی.ود بودم هم به شدت گشنه و اصلا اعصاب نداشتم اما سیستم مغزم به هم ریخته بود بجای اینکه داد بزنم سرشون نشستم رو زمین و عین چییی زر زدمو گریه کردم
که تهیونگ خم شدو به صورتم نگا کرد بعد بیشتر از قبل جر خورد
+وای شتتتتت«با خنده»
*میگم قیافشو نگا شبیه بوقلمونه 🦃 « با خنده»
ادامه دارد...
ساری بد شد 🌝
لایکو کامنت یادتون نره
بعد روندو رفت و درم خود به خود بسته شد و فقط من بودم که تو این لحظه جر خوردم
ویو الینا
خب این یکم خنده داره که با لگد پرت شدم بیرون ولی خب تهیونگ نباید میخندید خواستم بکوبم تو سرش که «تو گوجه خوردی» از شدت خنده سرشو انداخت پایین و ضربم رفت هوا با دادو عصبانیت گفتم
-هوی چته به چی میخندیبیی
که یه لحظه خندشو قطع کردو با تعجب به صورتم نگا کرد
بعدش دوباره از خنده جر خورد
-آههههه با تو اما چته
با همون حالت خنده گفت
+خودتو تو آینه دیدی؟ دقیقا شبیه یه مریض روانی هستی که مشکل عصاب داره🤣🤣🤣
یه نگا به خودم کردم دیدم راست میگفت
یه لباس بیمارستان صورتی تنم بودو موهام مثل پشم گوسفند بهم ریخته بود خودمم خندم گرفت ولی لبامو جمع کردم که بره بعدش همونجوری که به افق خیره شده بودم مغرورانه گفتم
-خیلی خب ولی این دلیل نمیشه بهم بخندی
+باشه نمیخندم «با خنده»
-خب پس چرا مبخندی
+به تو نمیخندم که«خنده بیشتر»
-به چی میخندی
+به واکنش یونگی وقتی که تورو ببینده🤣🤣🤣«خب دیگه اینجا از خنده پاره شد بچم🌝🤣»
-اییی شت مگه اون تو این خونس
+آره بیا بریم زود باش
دستمو گرفت و دوید سمت خونه
-هوی هوی وایستا من نمیام نمی خوام همین آبرو نداشتمم بره
+عه واقعا خوبه خودتم میدونی آبروعی نداری
کلی تلاش کردم و مقاومت کردم ولی اون هم سرعتش از من بیشتر بود هم زورش با کلی عجله رسید خونه او درو باز کرد و از شانس کییییوی من یونگی داشت میومد سمت درو یه فنجون قهوه دستش بود
قهوه ای که تو دهنش بودو پمپاژ کرد بیرون خندید
از پشت سرمم تهیونگ با خنده گفت
+میبینیش تازه از تیمارستان آوردمش
بعد هردوشونم جر میخوردن
میخواستم بخندم ولی حرص داشت پارم میکرد از این طرف بدبختی های امروزم نمیتونم فراموش کنم از اون بدتر هم پ.ر.ی.ود بودم هم به شدت گشنه و اصلا اعصاب نداشتم اما سیستم مغزم به هم ریخته بود بجای اینکه داد بزنم سرشون نشستم رو زمین و عین چییی زر زدمو گریه کردم
که تهیونگ خم شدو به صورتم نگا کرد بعد بیشتر از قبل جر خورد
+وای شتتتتت«با خنده»
*میگم قیافشو نگا شبیه بوقلمونه 🦃 « با خنده»
ادامه دارد...
ساری بد شد 🌝
لایکو کامنت یادتون نره
۶.۵k
۱۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.