پارت

پارت۲۵
ماکیا توی اون اتاق داشت جون میداد ولی حتی یک نفر هم بهش سر نمیزد
نمیدونست کجا بردنش
دردهای زیادی وجودش و فرا گرفته بود
نمیتونست جلوش و درست ببینه
شکنجه کردنش بدنش و خیلی ضعیف کرده بود و حتی الان نای بلند شدن هم نداشت

کی وو: فکر کردی این ادا ها رو باور میکنم نخیرم
ماکیا:و..ولم..کن ب..بزار...ب..برم
کی وو:نه نه هنوز وقتش نرسیده امکان نداره بزارم بری اکر هم رفتی پیش دوست پسر عزیزت نخواهی رفت
ماکیا با چشمان اشکی التماس میکرد که راحتش بزارن ولی اونا حتی بدتر سرش میاوردن

جونگکوک داشت دلسرد میشد از پیدا کردن ماکیا یاهمون میونی که میشناخت
وای هنوز برای ناامید شدن دیر بود
همه جا جاسوس داشت حتی توی عمارت کی وو
ولی حتی جاسوس ها هم با کار های شبانه روزی و گشتن های پی درپی نتونستن جای ماکیا رو پیدا کنن

مایا غذا برای جونگکوک برد
مایا:ارباب میل کنین
جونگکوک:ببرش
مایا:ولی
جونگکوک:گفتم ببرش(داد)
که جونگ هیون وارد اتاق شد
جونگ هیون:داری خودتو نابود میکنی مگه نباید یکم قدرت داشته باشی تا بتونی میون و پیدا کنی اینطوری فقط به خودت ضربه میزنی اگر مریض بشی میون اونجا تو دست های کی وو میمیره
مایا با تعجب به حرف های جونگ هیون گوش میداد میون
یادشه وقتی بچه بودن ماکیا همیشه اسم دیگه برای خودش درنظر داشت اونم همین بود میون
فکر های عجیبی به سرش میزد ولی میدونست امکان نداره ماکیا باشه
چون ماکیا دختری قوی بود که به این زودیا پایین کشیده نمیشد

ماکیا درد های زیادی رو هرروز متحمل میشد
روز به روز داشت داغون تر میشد
والبته جونگکوک هم از اینور داشت نابود میشد

ولی آیا اگه میفهمید اون دختر ماکیاست
بازم همین قدر نگران میشد ؟
.................

اگه کامنتا زیاد نباشه پارت های کمتری میذارم یکم حمایتارو بیشتر کنین🥲
دیدگاه ها (۴)

پارت۲۶همه تمام تلاششونو میکردن ولی هیچ فایده ای نداشتجونگکوک...

پارت۲۷با یکی از خدمتکارا دوست شده بود و الان احساس تنهایی نم...

پارت ۲۴هوسو و جونگ هیو و تهیونگ خیلی زود به پیش جونگکوک رفتن...

پارت۲۳جونگکوک استرس زیادی پیدا کرده بودهمیشه از دور مراقبش ب...

Forest Vampire 2 (. Bloody Return)خون آشام جنگل 2 (بازگشت خو...

خون آشام عزیز (62)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط