پارت
پارت۲۶
همه تمام تلاششونو میکردن ولی هیچ فایده ای نداشت
جونگکوک شب و روز نداشت و همش نگران بود و پی در پی دنبال ماکیا میگشت
جونگ هیون:میگم حتی اگر اون دختر همون ماکیا باشه بازم همینطور دنبالش میگشتی و عاشقش میشدی
جونگکوک:من همین الانم عاشق اون دختر شدم حتی اگر بفهمم اون دختر ماکیاست بازم عاشقشم عشق چیزی نیست که با فهمیدن یه اسم بتونی عوضش کنی
تهیونگ:جونگکوک بدجنس ما بالاخره عاشق شد
هوسو:ولی چطوری ازش متنفر میشی
جونگکوک:درحالی که بخواد به من و یا خانواده ام اسیب بزنه اونموقع تا اخر عمرش عذابش میدم البته اون ماکیا نیست من مطمئنم
هیون وو:هرچیزی ممکنه
جونگکوک:ممکنه ولی حتمی نیست
ماکیا:بسه دیگه ولم کن برم(جیغ)
هیون سیک:نونو اخه دختر جون الان که نمیشه
رانگ:خیلی نازک نارنجی شدیا یه چند ضربه شلاقه چیزی نیست که
ماکیا:خواهش میکنم بس کنین(گریه)
کی وو:بسه دیگه دهنش و ببندید و شروع کنین خسته شدم
ماکیا جیغ های خفیفی میزد ولی کسی کمکش نمیتونست کنه توی خونه بزرگی گیر افتاده بود
کلفتی میکرد و کلی هم شکنجه میشد و درد میکشید
بعد از ۱۵۰ ضربه از حال رفت
اون به جونگکوک علاقه ای نداشت و فقط ازش انتقام میخواست بگیره اصن برای همین وارد زندگی جونگکوک شد
ولی الان فقط میخواست نجات پیدا کنه همین
و تنها امیدش هم جونگکوک بود که پیداش کنه
.....................
همه تمام تلاششونو میکردن ولی هیچ فایده ای نداشت
جونگکوک شب و روز نداشت و همش نگران بود و پی در پی دنبال ماکیا میگشت
جونگ هیون:میگم حتی اگر اون دختر همون ماکیا باشه بازم همینطور دنبالش میگشتی و عاشقش میشدی
جونگکوک:من همین الانم عاشق اون دختر شدم حتی اگر بفهمم اون دختر ماکیاست بازم عاشقشم عشق چیزی نیست که با فهمیدن یه اسم بتونی عوضش کنی
تهیونگ:جونگکوک بدجنس ما بالاخره عاشق شد
هوسو:ولی چطوری ازش متنفر میشی
جونگکوک:درحالی که بخواد به من و یا خانواده ام اسیب بزنه اونموقع تا اخر عمرش عذابش میدم البته اون ماکیا نیست من مطمئنم
هیون وو:هرچیزی ممکنه
جونگکوک:ممکنه ولی حتمی نیست
ماکیا:بسه دیگه ولم کن برم(جیغ)
هیون سیک:نونو اخه دختر جون الان که نمیشه
رانگ:خیلی نازک نارنجی شدیا یه چند ضربه شلاقه چیزی نیست که
ماکیا:خواهش میکنم بس کنین(گریه)
کی وو:بسه دیگه دهنش و ببندید و شروع کنین خسته شدم
ماکیا جیغ های خفیفی میزد ولی کسی کمکش نمیتونست کنه توی خونه بزرگی گیر افتاده بود
کلفتی میکرد و کلی هم شکنجه میشد و درد میکشید
بعد از ۱۵۰ ضربه از حال رفت
اون به جونگکوک علاقه ای نداشت و فقط ازش انتقام میخواست بگیره اصن برای همین وارد زندگی جونگکوک شد
ولی الان فقط میخواست نجات پیدا کنه همین
و تنها امیدش هم جونگکوک بود که پیداش کنه
.....................
- ۳.۴k
- ۰۲ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط