گفت تو بیبی گرل منی پس باید پیش من باشی و رفت از اتاق ...

گفت :تو بیبی گرل منی پس باید پیش من باشی و رفت از اتاق بیرون 🚶‍♂️🚶‍♂️🙋
منم هیچی نفهصمیدم فقط نفس نفس میزدم و زربان قلبم رفته بود بالا و رنگمم قرمز شده بود 😳💓
بعد از ۳۰دقیقه رفتم پایین توی این ۳۰ دقیقه لباس دارکی پوشیدم و ارایش ملایمی کردم (عکسشون توی اسلاید بعد ببینید)
داشتم میرفتم تا یه چیزی بخرم نشستم روی صندلی جلوی میز و اجوما اومد جلوم
اجوما:بله خانوم چی میل دارین 😊
گفتم و گفت تا برام بیارن وقتی خوردم رفتم که برم سمت در تا برم یه دوری بیرون بزنم که جیمین گفت
جیمین:کجا کجا به این زودیا ساعت ۴ ره
ات:اره که چی
جیمین:کجا میری
ات:دارم میرم بیرون یه دوری بزنم
جیمین:داره بارون میاد خیس میشی بیا پیش من
ات:واسه همین میخام پیاده روی کنم
جیمین:خوب منم میام
ات:تو که میگی ساعت ۴ داره بارون میاد خیس میشی لازم نیست خودم میخام برم حالم خوب شه 🤌
از زبان ات:هدفنم رو وصل کردم به بلوتوث گوشی و همین جوری داشتم اهنگ گوش میدادم که یه پیام اومد برام
جیمین:کجایی هممممم😑
ات:بابا من همین الان اومرم از در بیرون ۲ تا قدم بیشتر بر نداشتم اه😪
جیمین :جوابمو بده 😠 بد گرل
ات: رسیدم به چهار راه سر امارتت
جیمین : خوب باشه هر ربع ساعت یک بار بهم پیام بده کوچولو 🤹‍♀️

ببخشید کمه 😆
دیدگاه ها (۹)

ات:بش 😒از زبان ات:رفتم تو بارونا قدم زدم و یک ساعت بعدش رفتم...

نزدیگ صورتم شد و گفت میشه منو ببخشی گفتم :قل میدی دیگه اینجو...

یه چشممو باز کردم که دیدم خودش بود چقد پر روعه😒از زبان جیمین...

که یهو احساس کردم روی گونم به سوزش اومد و روی زمین پرت شدم آ...

رمان جیمین ( خیانت ) پارت یک

رمان جیمین ( خیانت) پارت ۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط