نزدیگ صورتم شد و گفت میشه منو ببخشی گفتم :قل میدی دیگه ای
نزدیگ صورتم شد و گفت میشه منو ببخشی گفتم :قل میدی دیگه اینجوری نکنی؟
جیمین:باش قل میدم🙂
ات:خب پس بخشیدمت(کیوت ترین حالت ممکن🫠)
و بعد جیمین پیشونیه ات رو بوسید(اوخییی🥺)
جیمین:افرین،بیبی گرل خوبی باش:))
ات:هممم تا ببینم چی میشه
جیمین:افرین بیب
از زبان ات:
ساعتو نگاه کردم وایی ۱ شب بود جیمین بهم خیره شده بود گفتم:من رفتم بخابم تو ام برو بخاب شب بخیر گفت شام نمیخوری گفتم ن اشتها ندارم که یهو دیدم براید استایل بفلم کرد و گف ن ن بیب تو پیش من میخابی همین جور که خاستم اعتراض کنم گفت:ششششش حرف نباشه باهات کاری ندارم
و یه پوزخند تحویلم داد😏
منو برد رو تختش گذاشت و خودشم کنارم خابید و بغلم کرد خیلی خسته بودم پس زود خاب رفتم
(فردا صبح)
از زبان ات:
با احساس خفگی از خاب پا شدم که دیدم جیمین منو محکم بغل کرده و خابیده یکم تو بغلش تکون خوردم که دستش محکم تر شد و گفت:بیب اینقد تکون نخور میخام بخابم
گفتم:اوکی ولی میشه دستتو یکم شل کنی؟!..
گفت :هوممم و دستشو شل کرد
وااییی راحت شدم داشتم خفه میشد
داشتم فکر میکردم که یهو دیدم بیدار شده و بهم خیره شده و گفت:پاشو بریم صبحانه بخوریم
گفتم:اوک
از زبان ات:همین که نشست و منم میحواستم بشبنم یهو بر داشت گفت :
جیمین:ن ن بیا اینجا بشین
ات:ها😳 روی پاهات😱
جیمین:اره بدو بیا وگر نه میدونی که چی میشه
ات:ن نمیدونم چی میشه ، چیمیشه 🤨
جیمین باشه ولش کن شب جبرانش میکنم 😈
ات:عررررر غلط کردم باشه میشینم
جامین پاهاشو از هم باز هرد تا ات بشینه و نشست
جیمین:خیلی کوچولویی بیبی گرل فکر کنم شب جونت در بره 😈😂
ات:ساکت شو شب هم با من کلری نراشته باش خواهش میکنم جیمین خواهش میکنم ۰🥺🥺
جیمین :نمیشه
شب قراره بریم مهمونی ، میدونستی خیلی منحرفی
ات:من با تو هیچ جا نمیامممم
جیمین:عههه مطمعنی؟
ات:ن گوه خوردم میام(😂)
جیمین:افرین بیبی گرل
شب میخایم بریم مهمونی تو ام باید نقش دوست وخترمو بازی کنی اوک؟
ات:اوک:/
دیگ اندازه دوپارت براتون نوشتم یه لایک بکنید🥺🙏🏻
شرطا ۱۲ لایک ۱۴ کامنت
:)))))
جیمین:باش قل میدم🙂
ات:خب پس بخشیدمت(کیوت ترین حالت ممکن🫠)
و بعد جیمین پیشونیه ات رو بوسید(اوخییی🥺)
جیمین:افرین،بیبی گرل خوبی باش:))
ات:هممم تا ببینم چی میشه
جیمین:افرین بیب
از زبان ات:
ساعتو نگاه کردم وایی ۱ شب بود جیمین بهم خیره شده بود گفتم:من رفتم بخابم تو ام برو بخاب شب بخیر گفت شام نمیخوری گفتم ن اشتها ندارم که یهو دیدم براید استایل بفلم کرد و گف ن ن بیب تو پیش من میخابی همین جور که خاستم اعتراض کنم گفت:ششششش حرف نباشه باهات کاری ندارم
و یه پوزخند تحویلم داد😏
منو برد رو تختش گذاشت و خودشم کنارم خابید و بغلم کرد خیلی خسته بودم پس زود خاب رفتم
(فردا صبح)
از زبان ات:
با احساس خفگی از خاب پا شدم که دیدم جیمین منو محکم بغل کرده و خابیده یکم تو بغلش تکون خوردم که دستش محکم تر شد و گفت:بیب اینقد تکون نخور میخام بخابم
گفتم:اوکی ولی میشه دستتو یکم شل کنی؟!..
گفت :هوممم و دستشو شل کرد
وااییی راحت شدم داشتم خفه میشد
داشتم فکر میکردم که یهو دیدم بیدار شده و بهم خیره شده و گفت:پاشو بریم صبحانه بخوریم
گفتم:اوک
از زبان ات:همین که نشست و منم میحواستم بشبنم یهو بر داشت گفت :
جیمین:ن ن بیا اینجا بشین
ات:ها😳 روی پاهات😱
جیمین:اره بدو بیا وگر نه میدونی که چی میشه
ات:ن نمیدونم چی میشه ، چیمیشه 🤨
جیمین باشه ولش کن شب جبرانش میکنم 😈
ات:عررررر غلط کردم باشه میشینم
جامین پاهاشو از هم باز هرد تا ات بشینه و نشست
جیمین:خیلی کوچولویی بیبی گرل فکر کنم شب جونت در بره 😈😂
ات:ساکت شو شب هم با من کلری نراشته باش خواهش میکنم جیمین خواهش میکنم ۰🥺🥺
جیمین :نمیشه
شب قراره بریم مهمونی ، میدونستی خیلی منحرفی
ات:من با تو هیچ جا نمیامممم
جیمین:عههه مطمعنی؟
ات:ن گوه خوردم میام(😂)
جیمین:افرین بیبی گرل
شب میخایم بریم مهمونی تو ام باید نقش دوست وخترمو بازی کنی اوک؟
ات:اوک:/
دیگ اندازه دوپارت براتون نوشتم یه لایک بکنید🥺🙏🏻
شرطا ۱۲ لایک ۱۴ کامنت
:)))))
۳.۶k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.