پارت۸۷
(بچه ها اه لام و نامجون باهم ازدواج کردن و ایری هم با جین ازدواج کرد و ای می و جیهوپ هم باهم ازدواج کردن و جیمین هم با دایسی ازدواج کرده و اه لام و نامجون یه پسر یه ساله دارن و و ایری و جین هم یه دختر ۴ماهه دارن و ای می و جیهوپ هم یه پسر ۶ماهه دارن و جینگیی هم ۷ماهه بارداره و بچش پسره و دایسی و جیمین هم یه دختر ۲۰ روزه دارن)
جینگ یی:یوری اروم باش خواهش میکنم برای قلبت خوب نیست
یوری:وقتی تهیونگ نباشه قلب من به چه دردی میخوره من این همه سال جون کندم تا زندگیمو با تهیونگ بسازم تهیونگ هنوز به رویای پدر شدن نرسیده و الان داره با مرگ دست و پنجه نرم میکنه اخه چطور اروم باشم الان ۳ساعته که توی اتاق عمله(گریه شدید)
که دکتر از اتاق عمل بیرون اومد
جونگکوک:دکتر حالش چطوره
جین:خوب میشه دکتر
دکتر:زخمشون خیلی عمیق بود ولی خوشبختانه الان حالشون خوبه نگران نباشید دوباره سلامت خودشونو به دست میارن
یوری:اخیش
نامجون:کی مرخص میشن
دکتر:پسفردا
جیهوپ:کی بهوش میاد
دکتر:تا چند دقیقه دیگه
شوگا:ممنون دکتر
و دکتر از اون محل خارج شد که یدفعه سر یوری گیج رفت و داشت میوفتاد که جونگکوک گرفتش
جونگکوک:یوری خوبی
یوری:اره اره خوبم
و رفتن پیش تهیونگ که پدر و مادر تهیونگ هم اومدن
مادرتهیونگ:تهیونگ پسرم(گریه)
یوری:تروخدا اروم باشید خوابه دکتر گفت خوب میشه
پدرتهیونگ:خداروشکر که خوب میشه
مادرتهیونگ:یوری تو میدونی چیشد
یوری:نه من نبودم این چندروز کلی درگیر کارام بودم و حواسم به تهیونگ نبود همش تقصیر منه(گریه)
مادرتهیونگ:نه تقصیر تو نبود گریه نکن
خواهر تهیونگ:آهای دختره با برادرم چیکار کردی
یوری:من کاری نکردم
خواهرتهیونگ:اگه کاری نکردی چرا برادرم روی تخت بیمارستانه
یوری:یعنی الان داری میگی خیلی حواست به تهیونگه اره اگه حواست بهش بود بهش زنگ میزدی و احوالش و میپرسیدی و باهاش بد برخورد نمیکردی کسی که اینجا بیشتر از همه با تهیونگ بد بوده تو بودی
جونگکوک:یوری
خواهر تهیونگ:تو چی گفتی الان
یوری:حقیقت و گفتم من همسرم و به قدری دوسش دارم که حتی برام سخته وقتی یه روز کنارم نباشه ولی توکه برادرته و از گوشت و خون خودته رو بهش حسودی میکردی و باهاش بدرفتاری میکردی میدونی بخاطر این رفتار چه شبا با گریه خوابیده میدونی چقدر از دستت ناراحته
خواهرتهیونگ یوری و هل میده و یوری میوفته زمین
و از اونجا خارج شد
که یدفعه قلب یوری شروع به تر کشیدن کرد و نفس کشیدن براش سخت شد
یوری:جونگکوکا ...قرصام
که جونگکوک سریع قرصای یوری و اورد و بهش داد
جیهوپ:مگه نگفتم مراقب باش
شوگا:چرا به خودت فشار اوردی
جینگ یی:یوری خوبی الان
یوری:خوبم خوبم
پدرتهیونگ:دخترم چیشد
یوری:چیزی نیست خوبم
و کم کم تهیونگ داشت بهوش میومد
..........
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.