پارت ۲
پارت ۲
جونگ کوک جو رو عوض کرد و گفت :
ببخشید میتونم یه سوال بپرسم ؟
تهیونگ : بله
کوک:شما زن دارید
تهیونگ :داشتم
کوک :چی
تهیونگ : امروز طلاقم داد
کوک :چرا
تهیونگ :چون میزدمش من از مادرم این مریضی رو گرفتم .ارثیه
کوک : یعنی بقیه رو بدون هیچ دلیلی میزدی
تهیونگ : یه جورایی
کوک که ترسیده بود گفت : یعنی امکان داره منم بزنی
تهیونگ : شاید
کوک کمی جمع تر نشست
تهیونگ : الکیه الکیم که نمیزنم .
کوک احساس صمیمی کرد و گفت : قول؟
تهیونگ هم همین حسو داشت و گفت : قول
چند لحظه بعد کوک اروم گفت : پس بخاطر همین ناراحت بود .....
سکوتی دلنشین بود
که کوک احساسی سنگینی رو روی شونه هاش حس کرد
میخواست چیزی بگه ولی با دیدن تهیونگ که به خواب رفته نظرش عوض شد و گذاشت به داحتی بخوابه
جونگ کوک نمیدونست که تهیونگ میخواد کدوم ایستگاه پیاده شه و مجبود شد همون ایستگاه خود کوک پیاده شن تا اون لحظه خواب بود و بقیه اونهارو مثل دوتا دوست صمیمی میدیدند ولی واقعیت این بود که اونها تازه باهم اشنا شده بودن
نظرتون رو کامنت کنید 😊
جونگ کوک جو رو عوض کرد و گفت :
ببخشید میتونم یه سوال بپرسم ؟
تهیونگ : بله
کوک:شما زن دارید
تهیونگ :داشتم
کوک :چی
تهیونگ : امروز طلاقم داد
کوک :چرا
تهیونگ :چون میزدمش من از مادرم این مریضی رو گرفتم .ارثیه
کوک : یعنی بقیه رو بدون هیچ دلیلی میزدی
تهیونگ : یه جورایی
کوک که ترسیده بود گفت : یعنی امکان داره منم بزنی
تهیونگ : شاید
کوک کمی جمع تر نشست
تهیونگ : الکیه الکیم که نمیزنم .
کوک احساس صمیمی کرد و گفت : قول؟
تهیونگ هم همین حسو داشت و گفت : قول
چند لحظه بعد کوک اروم گفت : پس بخاطر همین ناراحت بود .....
سکوتی دلنشین بود
که کوک احساسی سنگینی رو روی شونه هاش حس کرد
میخواست چیزی بگه ولی با دیدن تهیونگ که به خواب رفته نظرش عوض شد و گذاشت به داحتی بخوابه
جونگ کوک نمیدونست که تهیونگ میخواد کدوم ایستگاه پیاده شه و مجبود شد همون ایستگاه خود کوک پیاده شن تا اون لحظه خواب بود و بقیه اونهارو مثل دوتا دوست صمیمی میدیدند ولی واقعیت این بود که اونها تازه باهم اشنا شده بودن
نظرتون رو کامنت کنید 😊
۳.۷k
۰۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.