part⁸
part⁸
⁶months later_ jk's birthday
کمی از جامی که در دست داشت نوشید و با نگاهی هرزه دخترک مقابلش رو وارسی کرد، پوزخندی زد و صداش رو صاف کرد. لب باز کرد تا چیزی بگه اما اذیت کردن دختر براش لذت بخش بود. دوباره سکوت کرد؛ نگاهش رو به اطراف داد و از برقراری ارتباط چشمی با امیلیا جلوگیری کرد
+باتوام عوضی، بقیه عکس ها و فیلم کجاست؟
پسر بدون اینکه با نگاهش کمی توجه ورزیدن نسبت به امیلیا رو افزایش بده لب تر کرد و گفت: _ نمیدونم...عکس؟ کدوم فیلم؟ نظرت چیه به جاش از مهمونی لذت ببری؟* با نیشخند
+ منو مسخره کردی؟ من فقط بخاطر اون عکسها و فیلم فاکی که فرستادی اومدم اینجا، عاشق چشم ابروت که نبودم
_ و اجبار و حضور پدرت!* آروم و همراه با خنده
+خفه شو وفقط جوابم رو بده*کمی اروم و غریده
تنها چیزی که نصیبش شد خنده ی پسر بزرگتر بود، هم خفه میشد و هم جواب دختر رو میداد، تناقض زیبایی بود!
+باتوام عوضی
ابرو های پسر به بالا جهید، نگاهی پر شیطنت به امیلیا انداخت و کمی صورتش رو به صورت امیلیا نزدیک کرد
_حاضری برای گرفتن عکس ها و فیلم چیکار کنی دختر وزیر؟*آروم و با پوزخند
امیلیا از عصبانیت و شک رنگ باخت، دستش رو با شدت به سمت صورت پسر هدایت کرد اما در نصفه ی راه منصرف شد و تنها دستش رو مشت کرد. نفس عمیقی کشید و به اطراف نگاه کرد. دستش رو پایین آورد و زیر لب غرید
+باید چیکار کنم؟
جئون با مکث در گوش دختر زمزمه کرد" بهت خبر میدم، حالا به جای این چیزا یکم از مهمونی لذت ببر"
ویو امیلیا
پلک هام رو به مدت چند ثانیه روی هم فشردم و پس از برداشتن جام نوشیدنی که روی میز قرار داشت محل رو ترک کردم و روی مبلی که کنار استخر قرار داشت نشستم. نفس عمیقی کشیدم، وجود من تو این مهمونی یک فاجعه ی بزرگ بود. اما از از اونجایی که آقای جئون با بابام تازه آشنا شده بود و این اشنایی به طور چشم گیری سریع پیش میرفت، باید کمتر با پسرش دعوا کنم و در واقع نادیده اش بگیرم. و این غیر ممکنه!
پس از نوشیدن کمی از محتویات جام با حس لرزیدن کیفم که روی پام قرار داشت گوشیم رو از داخلش بیرون اوردم. نوتیف گوشی رو چک کردم و با دیدن اسم مخاطب لبخندی کمرنگ روی لبهام نقش بست. رمز گوشی رو زدم و وارد پیامک ها شدم
پیام:چرا از نارنگی من خبری نیست؟
با ذوقی که درش تردید هم وجود داشت صفحه کیبورد رو لمس کردم
پیام:+چون نارنگی تو به اجبار تو یک مهمونی تولد مسخره و در عین حال رسمیه!
⁶months later_ jk's birthday
کمی از جامی که در دست داشت نوشید و با نگاهی هرزه دخترک مقابلش رو وارسی کرد، پوزخندی زد و صداش رو صاف کرد. لب باز کرد تا چیزی بگه اما اذیت کردن دختر براش لذت بخش بود. دوباره سکوت کرد؛ نگاهش رو به اطراف داد و از برقراری ارتباط چشمی با امیلیا جلوگیری کرد
+باتوام عوضی، بقیه عکس ها و فیلم کجاست؟
پسر بدون اینکه با نگاهش کمی توجه ورزیدن نسبت به امیلیا رو افزایش بده لب تر کرد و گفت: _ نمیدونم...عکس؟ کدوم فیلم؟ نظرت چیه به جاش از مهمونی لذت ببری؟* با نیشخند
+ منو مسخره کردی؟ من فقط بخاطر اون عکسها و فیلم فاکی که فرستادی اومدم اینجا، عاشق چشم ابروت که نبودم
_ و اجبار و حضور پدرت!* آروم و همراه با خنده
+خفه شو وفقط جوابم رو بده*کمی اروم و غریده
تنها چیزی که نصیبش شد خنده ی پسر بزرگتر بود، هم خفه میشد و هم جواب دختر رو میداد، تناقض زیبایی بود!
+باتوام عوضی
ابرو های پسر به بالا جهید، نگاهی پر شیطنت به امیلیا انداخت و کمی صورتش رو به صورت امیلیا نزدیک کرد
_حاضری برای گرفتن عکس ها و فیلم چیکار کنی دختر وزیر؟*آروم و با پوزخند
امیلیا از عصبانیت و شک رنگ باخت، دستش رو با شدت به سمت صورت پسر هدایت کرد اما در نصفه ی راه منصرف شد و تنها دستش رو مشت کرد. نفس عمیقی کشید و به اطراف نگاه کرد. دستش رو پایین آورد و زیر لب غرید
+باید چیکار کنم؟
جئون با مکث در گوش دختر زمزمه کرد" بهت خبر میدم، حالا به جای این چیزا یکم از مهمونی لذت ببر"
ویو امیلیا
پلک هام رو به مدت چند ثانیه روی هم فشردم و پس از برداشتن جام نوشیدنی که روی میز قرار داشت محل رو ترک کردم و روی مبلی که کنار استخر قرار داشت نشستم. نفس عمیقی کشیدم، وجود من تو این مهمونی یک فاجعه ی بزرگ بود. اما از از اونجایی که آقای جئون با بابام تازه آشنا شده بود و این اشنایی به طور چشم گیری سریع پیش میرفت، باید کمتر با پسرش دعوا کنم و در واقع نادیده اش بگیرم. و این غیر ممکنه!
پس از نوشیدن کمی از محتویات جام با حس لرزیدن کیفم که روی پام قرار داشت گوشیم رو از داخلش بیرون اوردم. نوتیف گوشی رو چک کردم و با دیدن اسم مخاطب لبخندی کمرنگ روی لبهام نقش بست. رمز گوشی رو زدم و وارد پیامک ها شدم
پیام:چرا از نارنگی من خبری نیست؟
با ذوقی که درش تردید هم وجود داشت صفحه کیبورد رو لمس کردم
پیام:+چون نارنگی تو به اجبار تو یک مهمونی تولد مسخره و در عین حال رسمیه!
۸.۹k
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.