تصادف شیرین قسمت ششمگوشیم رو روشن کردمتا میس کال از

تصادف شیرین: قسمت ششم:گوشیم رو ‌روشن کردم،۵تا میس کال از دانیال داشتم،پوفی کردم که دوباره زنگ زد!این دفعه وصل کردم و خواستم بشورمش بزارم سر جاش که تا دکمه سبز رو زدم و‌گوشی رو گذاشتم دم‌گوشم یکی پرید جلوی ماشین و‌تا اومدم ترمز بگیرم زدم بهش،خورد به شیشه و محکم پرت شد رو زمین!همه این اتفاقات تو دو یا سه ثانیه اتفاق افتاد،ولی برای من انگار اسلوموشن بود!با دهن باز و چشمایی لبریز از اشک به صحنه روبرون نگاه می کردم!چند تا پسر دویدن سمتش و یکیشون داد زد:آرمان! توان پیاده شدن نداشتم!سعی کردم آب دهنم رو‌قورت بدم،ولی پایین نمی رفت!گلوم مثل سنگ شده بود!نمی دونم چقدر گذشته بود که به خودم اومدم و از ماشین پیاده شدم،زانوهام می لرزید،اگه الان هر زمان دیگه ای بود جلوی این همه پسر ترسم رو نشون نمی دادم،ولی تو این موقعیت غیر ممکنه! اونا که دیدن من پیاده شدم به سمتم هجوم آوردن و هرکدوم یه چیزی گفتن،یکیشون که ازهمه درشت تر بود و اونو مهدی صدا میزدن با صدای تحلیل رفته وچشمایی که لبریز از اشک بودن رو به من با اخم و بغض داد میزد ولی من هیچی نمی شنیدم،هیچی!پسری که بهش زده بودم سروصورتش خونی بود!سرش خورده بود به آسفالت،اون موقع فقط یه چیزی از ذهنم میگذشت،چهره سپهر!با به یاد آوردن اون خاطرات شوم هق هق کردم و نشستم رو زمین!نفهمیدم آمبولانس کی اومد!فقط فهمیدم بد بخت شدم!نفهمیدم کی رفتم کلانتری!فقط فهمیدم سیاه بخت شدم!نفهمیدم کی تو بغل عمه زجه زدم،فقط...
ادامه: telegram.me/Roman_atena
دیدگاه ها (۱)

رمان تصادف شیرین قسمت هفتم:همه چیز خیلی زود تموم شد،رفتنم به...

تصادف شیرین قسمت هشتم:چشمام داشت از حدقه می زد بیرون که پرست...

نقاشیم

رمان تصادف شیرین قسمت پنجم:(گلسا)با صدای زنگ گوشیم از خواب ب...

اینم پارت چهارده

Dark Blood p۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط