فیک عوضی قلدر (p25)
فیک عوضی قلدر (p25)
دستی روی سرش کشیدم و غرق نگاه در خوابش شدم.صورت معصومش...
اون تو این داستان بی گناه ترین بود چرا باید انقدر استرس و اظطراب میکشید؟
بهش قول دادم نزارم نامادریش بهش آسیبی بزنه و ...
به خودم قول دادم کسی که باعث شده اشکش دربیاد تقاص پس بده.
سالن ناهار خوری
ویو ات:
-قسم میخورم اگه بازم...
- غذا مرغ باشه میریزیش تو سطل آشغال، هر سری همینو میگی ولی آخرش بازم همشو میخوری.
مین جه حرف ات رو کامل کرد و مشغول پر کردن ظرفش از مخلفات شد
-هی من کی..؟
با صدایی که از بلندگو پخش شد حرفش نصفه موند
_دانش آموزان توجه کنید کلاسای بعد از ظهر به دلیل شرایط نامساعد هوا تعطیل شدند لطفا بعد از صرف ناهار در خوابگاه بمونید ، با آرزوی موفقیت شما .مدیر مدرسه ته یانگ.
-مین جه
مین جه با ذوق برگشت و بهش نگاه کرد
-تو هم به همونی که من فکر میکنم فکر میکنی؟؟
با خنده سرشو تکون داد
امشب قراره خیلی خوش بگذره
...
مین جه :
با سرعت توی راهرو مدرسه میدوییدم
چطور جزوه ام رو فراموش کرده بودم؟
اگه الان برش نمیداشتم در کلاسا رو قفل میکردن بعدش خدا میدونست بتونم پیداش کنم یا نه
همینطوری میدویدم .. سمت راست راهرو ، پشت دیوار پیچیدم که محکم به یکی خوردم و روی زمین افتادم و اونم روی من افتاد .
با خجالت و تعجب بهش خیره شدم ، درست مقابل صورتم بود . اون ارون بود.
ارون:سر کلاس یه جزوه دیدم و اسم روش به نظرم آشنا اومد .. پارک مین جه ... مال خواهر جیمین بود
برش داشتم و از کلاس زدم بیرون تا به جیمین بدم و اونم به مین جه بده
نزدیکای خوابگاه بودم که یهو یه نفر محکم بهم خورد و برای اینکه تعادلش رو از دست نده پیرهن من رو گرفت و منم همراه اون افتادم. امممم این دختر چرا از نزدیک خوشگل تره ؟ ، به خودم اومدم و تازه متوجه موقعیتمون شدم . انگار از خجالت خشکش زده بود .
-امان از این جوونای امروز
هردو سرشون به سمت آقایی که انتهای سالن جارو میکشید و رد شد برگشت..
-ام چیزه ببخشید
ارون از روی مین جه بلند شد و دستشو برای کمک بهش دراز کرد..مین جه هم دستشو گرفت و بلند شد و روی لباسشو تکوند، از خجالت سرخ شده بود
- تقصیر من بود ، نباید انقدر بی هوا تو راهرو میدوییدم . متاسفم
-مشکلی نیست ، راستی میخواستم جزوتو بهت بدم
ارون خم شد تا برگه های پخش شده رو زمین رو جمع کنه و به دست مین جه .. مین جه کمکش و مشغول مرتب کردن برگه ها شد
-ممنونم
هردو بلند شدن و مین جه جزوشو به دست گرفت .
ارون دستاشو تو جیب برد و صورتش رو از نظر گذروند
-میدونی .. درک نمیکنم چرا جیمین نمیتونه قدر همچین خواهر خوشگل و باهوشی رو بدونه
مین جه به آرومی خندید
الان باهاش لاس زده بود؟
خب باشه
میدونی .. یه نصحیت از من به تو ، زیاد از خواهر خوشگل و باهوش جیمین حرف نزن . اون شاید از من خوشش نیاد ولی بدجور سرم غیرتیه ، خودت دیگه با اخلاقش آشنایی داری .. بخاطر جزوه ممنون و ...
خداحافظ
مین جه چند قدم رو عقبکی رفت و با لبخند دستشو آروم براش تکون داد و پشت بهش سمت خوابگاهش برگشت
ارون تکخندی زد و به رفتنش نگاه کرد
ولی هر چی باشه راست میگفت جیمین با اخلاق گندش بازم اون مثلا غیرتشو دا...
یا خداا
تصور اینکه حتی بخواد به مین جه نزدیک بشه و جیمین چه بلایی سرش میاره اونو میترسوند
سرشو چپ و راست کرد و سعی کرد دیگه بهش فکر نکنه .. سمت خوابگاهش راه افتاد و با یاداوری اون صورت خوشگل لبخند رو لبش اومد..
لایک : 160
دستی روی سرش کشیدم و غرق نگاه در خوابش شدم.صورت معصومش...
اون تو این داستان بی گناه ترین بود چرا باید انقدر استرس و اظطراب میکشید؟
بهش قول دادم نزارم نامادریش بهش آسیبی بزنه و ...
به خودم قول دادم کسی که باعث شده اشکش دربیاد تقاص پس بده.
سالن ناهار خوری
ویو ات:
-قسم میخورم اگه بازم...
- غذا مرغ باشه میریزیش تو سطل آشغال، هر سری همینو میگی ولی آخرش بازم همشو میخوری.
مین جه حرف ات رو کامل کرد و مشغول پر کردن ظرفش از مخلفات شد
-هی من کی..؟
با صدایی که از بلندگو پخش شد حرفش نصفه موند
_دانش آموزان توجه کنید کلاسای بعد از ظهر به دلیل شرایط نامساعد هوا تعطیل شدند لطفا بعد از صرف ناهار در خوابگاه بمونید ، با آرزوی موفقیت شما .مدیر مدرسه ته یانگ.
-مین جه
مین جه با ذوق برگشت و بهش نگاه کرد
-تو هم به همونی که من فکر میکنم فکر میکنی؟؟
با خنده سرشو تکون داد
امشب قراره خیلی خوش بگذره
...
مین جه :
با سرعت توی راهرو مدرسه میدوییدم
چطور جزوه ام رو فراموش کرده بودم؟
اگه الان برش نمیداشتم در کلاسا رو قفل میکردن بعدش خدا میدونست بتونم پیداش کنم یا نه
همینطوری میدویدم .. سمت راست راهرو ، پشت دیوار پیچیدم که محکم به یکی خوردم و روی زمین افتادم و اونم روی من افتاد .
با خجالت و تعجب بهش خیره شدم ، درست مقابل صورتم بود . اون ارون بود.
ارون:سر کلاس یه جزوه دیدم و اسم روش به نظرم آشنا اومد .. پارک مین جه ... مال خواهر جیمین بود
برش داشتم و از کلاس زدم بیرون تا به جیمین بدم و اونم به مین جه بده
نزدیکای خوابگاه بودم که یهو یه نفر محکم بهم خورد و برای اینکه تعادلش رو از دست نده پیرهن من رو گرفت و منم همراه اون افتادم. امممم این دختر چرا از نزدیک خوشگل تره ؟ ، به خودم اومدم و تازه متوجه موقعیتمون شدم . انگار از خجالت خشکش زده بود .
-امان از این جوونای امروز
هردو سرشون به سمت آقایی که انتهای سالن جارو میکشید و رد شد برگشت..
-ام چیزه ببخشید
ارون از روی مین جه بلند شد و دستشو برای کمک بهش دراز کرد..مین جه هم دستشو گرفت و بلند شد و روی لباسشو تکوند، از خجالت سرخ شده بود
- تقصیر من بود ، نباید انقدر بی هوا تو راهرو میدوییدم . متاسفم
-مشکلی نیست ، راستی میخواستم جزوتو بهت بدم
ارون خم شد تا برگه های پخش شده رو زمین رو جمع کنه و به دست مین جه .. مین جه کمکش و مشغول مرتب کردن برگه ها شد
-ممنونم
هردو بلند شدن و مین جه جزوشو به دست گرفت .
ارون دستاشو تو جیب برد و صورتش رو از نظر گذروند
-میدونی .. درک نمیکنم چرا جیمین نمیتونه قدر همچین خواهر خوشگل و باهوشی رو بدونه
مین جه به آرومی خندید
الان باهاش لاس زده بود؟
خب باشه
میدونی .. یه نصحیت از من به تو ، زیاد از خواهر خوشگل و باهوش جیمین حرف نزن . اون شاید از من خوشش نیاد ولی بدجور سرم غیرتیه ، خودت دیگه با اخلاقش آشنایی داری .. بخاطر جزوه ممنون و ...
خداحافظ
مین جه چند قدم رو عقبکی رفت و با لبخند دستشو آروم براش تکون داد و پشت بهش سمت خوابگاهش برگشت
ارون تکخندی زد و به رفتنش نگاه کرد
ولی هر چی باشه راست میگفت جیمین با اخلاق گندش بازم اون مثلا غیرتشو دا...
یا خداا
تصور اینکه حتی بخواد به مین جه نزدیک بشه و جیمین چه بلایی سرش میاره اونو میترسوند
سرشو چپ و راست کرد و سعی کرد دیگه بهش فکر نکنه .. سمت خوابگاهش راه افتاد و با یاداوری اون صورت خوشگل لبخند رو لبش اومد..
لایک : 160
۱۰۴.۳k
۱۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.