🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت57 #جلد_دوم
از شنیدن این حرف مونس به سمت باباش رفت و پرسید
_ یعنی چی یعنی بابایی ؟
یعنی منم مثل دوستام منم می خوام خواهر برادرداشته باشم ؟
اهورا روی صندلی نشست و مونس و روی پاش نشوند و گفت
_آره عزیز دلم مثل همونا قراره یه نی نی کوچولو بیاد خونمون نمیدونیم دختره یا پسر فرقی ام نمیکنه برامون هر کدوم که باشه ما دوستش داریم مگه نه؟
با خنده صورت باباش رو بوسید و گفت
_اره بابایی خیلی به دوستم همیشه حسودیم می شد به بقیه ....
میدونستم اهورا دراره با این حرفا کاری میکنه تا بتونه منو از حرفهای مادرش دور کنه ازش ممنونم که این روزا منو درک میکرد.
بلاخره روزی که منتظرش بودیم رسیده بود.
درست روزی که قرار بود برای انجام دادن اون کاربه کلینیک بریم من منتظر اهورا بودم که بیاد دنبالم صدای زنگ گوشیم باعث شد دنبالش توی کیفم بگردم با دیدن شماره ناشناس تماس ووصل کردم که صدای آشنای زنی توی گوشم پیچید
_فکر می کنی اگه بری دنبال بچه دار شدن و این چیزا موفق میشی؟ حتی فکر کردن بهش خنده داره باورم نمیشه اینقدر ساده باشی!
این از کجا فهمیده بود که ما دنبال این کارهاییم دیگه داشتم کم کم از این زنه ترسیدم از خصوصی ترین مسائل زندگی ما با خبر بود و نمی دونستم این اطلاعات کی بهش میده عصبی گفتم
از جون زندگیه ماچی میخوای؟
دردت چیه چرا ما رو ول نمیکنی؟
با همون صدای پر ناز عشوه اش اروم خندید و گفت
_من حقمو می خوام که سالها پیش باید به دستش می آوردم اما مشکلاتی که به وجود آمد باعث شد ازش دور بشم اما الان دیگه ازش نمیگذرم هرچقدر بخوای بری سراغ دوا و درمونه خودت وبخوای بچه براش بیاری هیچ فرقی برای من نمیکنه چون موفق نمیشی از هر راهی بری از همونجا سد راحت میشم هر اجری که روی هم بذاری زلزله می شم و ساخته هات آوار می کنم پس با من در نیفت اگه خودتو دخترت برات مهمین پاتو از زندگی اهورای بکش کنار من همیشه انقدر آروم نیستم..
دقیقا یه مثلی هست که میگن با دم شیر بازی نکن من همون شیرم و تو داری با تو من بازی می کنی این کارو نکن که به هیچ جایی نمی رسی آخرش اهورا مال من میشه....
من و مات پشت خط گذاشت تماس قطع کرد.
دروغ چرا ترسیده بودم از این آدم که از ریز به ریز زندگی من با خبر بود ترسیده بودم از که این اطلاعات رد از کجا می آورد.
با اومدن راحیل سعی کردم خودمو جمع و جور کنم اما نمیدونم چطوری رفتار کردم و چی تو صورتم بود که دستمو تو دستش گرفت و نگران پرسید
_ خوبی آیلین؟ چرا رنگت پریده دستات یخ بستن دختر خوب تو که خوشحال بودی از این کار الان چی شده که حال و روزت اینه ؟
#جذاب #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #chenforexo #welovechen #kpop #هنر_عکاسی #FANDOGHI #مرگ_بر_کرونا👊 #wallpaper #عاشقانه #عکس_نوشته
#خان_زاده #پارت57 #جلد_دوم
از شنیدن این حرف مونس به سمت باباش رفت و پرسید
_ یعنی چی یعنی بابایی ؟
یعنی منم مثل دوستام منم می خوام خواهر برادرداشته باشم ؟
اهورا روی صندلی نشست و مونس و روی پاش نشوند و گفت
_آره عزیز دلم مثل همونا قراره یه نی نی کوچولو بیاد خونمون نمیدونیم دختره یا پسر فرقی ام نمیکنه برامون هر کدوم که باشه ما دوستش داریم مگه نه؟
با خنده صورت باباش رو بوسید و گفت
_اره بابایی خیلی به دوستم همیشه حسودیم می شد به بقیه ....
میدونستم اهورا دراره با این حرفا کاری میکنه تا بتونه منو از حرفهای مادرش دور کنه ازش ممنونم که این روزا منو درک میکرد.
بلاخره روزی که منتظرش بودیم رسیده بود.
درست روزی که قرار بود برای انجام دادن اون کاربه کلینیک بریم من منتظر اهورا بودم که بیاد دنبالم صدای زنگ گوشیم باعث شد دنبالش توی کیفم بگردم با دیدن شماره ناشناس تماس ووصل کردم که صدای آشنای زنی توی گوشم پیچید
_فکر می کنی اگه بری دنبال بچه دار شدن و این چیزا موفق میشی؟ حتی فکر کردن بهش خنده داره باورم نمیشه اینقدر ساده باشی!
این از کجا فهمیده بود که ما دنبال این کارهاییم دیگه داشتم کم کم از این زنه ترسیدم از خصوصی ترین مسائل زندگی ما با خبر بود و نمی دونستم این اطلاعات کی بهش میده عصبی گفتم
از جون زندگیه ماچی میخوای؟
دردت چیه چرا ما رو ول نمیکنی؟
با همون صدای پر ناز عشوه اش اروم خندید و گفت
_من حقمو می خوام که سالها پیش باید به دستش می آوردم اما مشکلاتی که به وجود آمد باعث شد ازش دور بشم اما الان دیگه ازش نمیگذرم هرچقدر بخوای بری سراغ دوا و درمونه خودت وبخوای بچه براش بیاری هیچ فرقی برای من نمیکنه چون موفق نمیشی از هر راهی بری از همونجا سد راحت میشم هر اجری که روی هم بذاری زلزله می شم و ساخته هات آوار می کنم پس با من در نیفت اگه خودتو دخترت برات مهمین پاتو از زندگی اهورای بکش کنار من همیشه انقدر آروم نیستم..
دقیقا یه مثلی هست که میگن با دم شیر بازی نکن من همون شیرم و تو داری با تو من بازی می کنی این کارو نکن که به هیچ جایی نمی رسی آخرش اهورا مال من میشه....
من و مات پشت خط گذاشت تماس قطع کرد.
دروغ چرا ترسیده بودم از این آدم که از ریز به ریز زندگی من با خبر بود ترسیده بودم از که این اطلاعات رد از کجا می آورد.
با اومدن راحیل سعی کردم خودمو جمع و جور کنم اما نمیدونم چطوری رفتار کردم و چی تو صورتم بود که دستمو تو دستش گرفت و نگران پرسید
_ خوبی آیلین؟ چرا رنگت پریده دستات یخ بستن دختر خوب تو که خوشحال بودی از این کار الان چی شده که حال و روزت اینه ؟
#جذاب #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #chenforexo #welovechen #kpop #هنر_عکاسی #FANDOGHI #مرگ_بر_کرونا👊 #wallpaper #عاشقانه #عکس_نوشته
۷.۹k
۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.