🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت58 #جلد_دوم
نمیتونستم این حرفا رو توی دلم نگه دارم باید به یکی می گفتم تا شاید بتونه کمکم کنه دستشو کشیدم روی مبل نشستم و گفتم
راحیل این زن دست از سر من و زندگیم برنمیداره میدونی الان زنگ زده بود میدونی بهم چی گفت؟
منتظر بهم نگاه میکرد
که ادامه دادم
گفت هرچقدر بری سراغ دوا درمون و راهی برای اینکه بچه دار بشی سد راهت میشم و نمیزارم
گفت آهورا مال منه ...
راحیل میترسم ازش این چیزا رو از کجا فهمیده این همه اطلاعاتی که هیچکس ازش خبر نداره و کی بهش میرسونه؟
راحیل که مثل من شوکه شده بود کمی بهم خیره موند و گفت
_شوکه شدم واقعا نمیدونم چی بگم این زن این چیزا را از کجا فهمیده با تک زنگی که به گوشیم زده شد از جا بلند شدم روبه راحیل گفتم
تو رو خدا حواست خیلی به مونس باشه من از این زنیکه خیلی میترسم من باید برم بعدا با هم حرف می زنیم...
راحیل مثل من از جاش بلند شد روبروم ایستاد و گفت
_ عزیز دلم نگران نباش اینطوری اهورارو هم نگران می کنی سعی کن حالت خوب باشه دارین برای بزرگترین اتفاق زندگیتون میرین و این زن هیچ غلطی نمیتونم بکنه...
از این همه مهربونی ته دلم قرص شد که من تنها نیستم و محکم بغلش کردم سریع از خونه بیرون رفتم توی ماشین منتظرم نشسته بود کنارش نشستم با خوشرویی به به من سلام کرد و گفت
_ به به خانم خوشگله قراره یه بچه دیگه بیاره...
این کار از من بعیده ها ولی خانم خوشگله یادت نره فقط بخاطر تو این چیزا را قبول کردم.
با تمام بی حالی خودم وبه سمتش کشیدم گونشو بوسیدم و گفتم میدونم عزیزم همه چیو میدونم هیچ وقت یادم نمیره حالا باید بریم دیرمون شده.
ماشین و که روشن کردن تمام مسیر داشت حرف میزد از کاراش میگفت از اتفاقاتی که افتاده اما من حتی یک کلمه از حرف هاشو نمیفهمیدم تمام هوش و حواس من پیش اونن زن بود نمی دونستم باید الان به اهورا بگم یا نه!
فک کنم بهتر بود حداقل الان بهش نگم تا این کارو انجام بدیم بعد....
#chenforexo #kpop #هنری #مرگ_بر_کرونا👊 #فردوس_برین #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #عاشقانه #جذاب #هنر_عکاسی #عکس_نوشته
#خان_زاده #پارت58 #جلد_دوم
نمیتونستم این حرفا رو توی دلم نگه دارم باید به یکی می گفتم تا شاید بتونه کمکم کنه دستشو کشیدم روی مبل نشستم و گفتم
راحیل این زن دست از سر من و زندگیم برنمیداره میدونی الان زنگ زده بود میدونی بهم چی گفت؟
منتظر بهم نگاه میکرد
که ادامه دادم
گفت هرچقدر بری سراغ دوا درمون و راهی برای اینکه بچه دار بشی سد راهت میشم و نمیزارم
گفت آهورا مال منه ...
راحیل میترسم ازش این چیزا رو از کجا فهمیده این همه اطلاعاتی که هیچکس ازش خبر نداره و کی بهش میرسونه؟
راحیل که مثل من شوکه شده بود کمی بهم خیره موند و گفت
_شوکه شدم واقعا نمیدونم چی بگم این زن این چیزا را از کجا فهمیده با تک زنگی که به گوشیم زده شد از جا بلند شدم روبه راحیل گفتم
تو رو خدا حواست خیلی به مونس باشه من از این زنیکه خیلی میترسم من باید برم بعدا با هم حرف می زنیم...
راحیل مثل من از جاش بلند شد روبروم ایستاد و گفت
_ عزیز دلم نگران نباش اینطوری اهورارو هم نگران می کنی سعی کن حالت خوب باشه دارین برای بزرگترین اتفاق زندگیتون میرین و این زن هیچ غلطی نمیتونم بکنه...
از این همه مهربونی ته دلم قرص شد که من تنها نیستم و محکم بغلش کردم سریع از خونه بیرون رفتم توی ماشین منتظرم نشسته بود کنارش نشستم با خوشرویی به به من سلام کرد و گفت
_ به به خانم خوشگله قراره یه بچه دیگه بیاره...
این کار از من بعیده ها ولی خانم خوشگله یادت نره فقط بخاطر تو این چیزا را قبول کردم.
با تمام بی حالی خودم وبه سمتش کشیدم گونشو بوسیدم و گفتم میدونم عزیزم همه چیو میدونم هیچ وقت یادم نمیره حالا باید بریم دیرمون شده.
ماشین و که روشن کردن تمام مسیر داشت حرف میزد از کاراش میگفت از اتفاقاتی که افتاده اما من حتی یک کلمه از حرف هاشو نمیفهمیدم تمام هوش و حواس من پیش اونن زن بود نمی دونستم باید الان به اهورا بگم یا نه!
فک کنم بهتر بود حداقل الان بهش نگم تا این کارو انجام بدیم بعد....
#chenforexo #kpop #هنری #مرگ_بر_کرونا👊 #فردوس_برین #رمضان_کریم🌙🌹🍃 #عاشقانه #جذاب #هنر_عکاسی #عکس_نوشته
۵.۹k
۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.