پارت236
#پارت236
مهری هم به تبعیت از روزبه به نرده های بالکن تکیه داد و زنجیرش را دور دستش پیچاند.
روزبه سرش را چرخاند و نگاهش کرد.
واقعا خوشت اومده از این زنجیره؟
مهری لبخندی زد و شانه بالا انداخت .
اره خب خیلی قشنگه
روزبه بلاتکلیف بود !!
نمیدانست دقیق چ میخواهد؟
دوست داشت از احساسی که جدیدا نسبت ب او پیدا کرده بود بگوید .
اما هراس داشت ،
می ترسید از واکنشش !
این که ب هر دلیلی پس زده شود .
اصلا هنوزهم ب خودش باور نداشت ،
نمیدانست حسش آنقدری عمیق هست که بتواند قانعش کند ، عمری را کنارش سپری کند یا نه!!
فعلا فقط میخواست یک جوری ، به یک روشی ب او بفهماند که وجودش را ، درست وسط زندگی اش دوست دارد...
با بشکن ریزی که مهرنوش روب صورتش زد ب خودش آمد.
_هوم؟
مهری_کجا سِیر میکنی عمو؟ با تو اما!!!!
روزبه گیج دستی به پشت گردنش کشید.
_حواسم نبود ، جانم؟ چیه؟
مهری سرفه ای کرد.
_شما خانوادگی انقد قد بلندید؟
روزبه چشم هایش را ریز کرد .
این همه موضوع برای حرف زدن ، این همه سوال ! مهری اَد دست گذاشته بود روی بلندیِ قدش؟
چیزی که اصلا در برابر مهری برایش مهم نبود .
لبخند مسخره کننده ای زد و گفت :
_شماها خانوادگی قد کوتاهید؟
مهری سیخ ایستاد و اخم هایش را در هم کرد ، ضربه ای به بازوی روزبه زد.
_اولا که سوال رو با سوال جواب نمیدن ، ثانیا قد شما زیادی درازه دلیل نمیشه ما کوتاه باشیم!
روزبه به حرص خوردنش خندید!
_خو من مث خودت جواب دادم !
اصلا این همه چی ، حالا چرا قد؟
بیخیال قد من ک با قدت مشکلی ندارم!
تااااااازه ...
آرنجش را روی سر مهری گذاشت و با خنده ادامه داد:
_میشه ازت ب عنوان تکیه گاه هم استفاده کرد.
مهری خودش را با جیغ از زیر دست روزبه کنار کشید.
_برو عمتو مسخره کن.
روزبه_عمم قدش بلنده.
...
مهری هم به تبعیت از روزبه به نرده های بالکن تکیه داد و زنجیرش را دور دستش پیچاند.
روزبه سرش را چرخاند و نگاهش کرد.
واقعا خوشت اومده از این زنجیره؟
مهری لبخندی زد و شانه بالا انداخت .
اره خب خیلی قشنگه
روزبه بلاتکلیف بود !!
نمیدانست دقیق چ میخواهد؟
دوست داشت از احساسی که جدیدا نسبت ب او پیدا کرده بود بگوید .
اما هراس داشت ،
می ترسید از واکنشش !
این که ب هر دلیلی پس زده شود .
اصلا هنوزهم ب خودش باور نداشت ،
نمیدانست حسش آنقدری عمیق هست که بتواند قانعش کند ، عمری را کنارش سپری کند یا نه!!
فعلا فقط میخواست یک جوری ، به یک روشی ب او بفهماند که وجودش را ، درست وسط زندگی اش دوست دارد...
با بشکن ریزی که مهرنوش روب صورتش زد ب خودش آمد.
_هوم؟
مهری_کجا سِیر میکنی عمو؟ با تو اما!!!!
روزبه گیج دستی به پشت گردنش کشید.
_حواسم نبود ، جانم؟ چیه؟
مهری سرفه ای کرد.
_شما خانوادگی انقد قد بلندید؟
روزبه چشم هایش را ریز کرد .
این همه موضوع برای حرف زدن ، این همه سوال ! مهری اَد دست گذاشته بود روی بلندیِ قدش؟
چیزی که اصلا در برابر مهری برایش مهم نبود .
لبخند مسخره کننده ای زد و گفت :
_شماها خانوادگی قد کوتاهید؟
مهری سیخ ایستاد و اخم هایش را در هم کرد ، ضربه ای به بازوی روزبه زد.
_اولا که سوال رو با سوال جواب نمیدن ، ثانیا قد شما زیادی درازه دلیل نمیشه ما کوتاه باشیم!
روزبه به حرص خوردنش خندید!
_خو من مث خودت جواب دادم !
اصلا این همه چی ، حالا چرا قد؟
بیخیال قد من ک با قدت مشکلی ندارم!
تااااااازه ...
آرنجش را روی سر مهری گذاشت و با خنده ادامه داد:
_میشه ازت ب عنوان تکیه گاه هم استفاده کرد.
مهری خودش را با جیغ از زیر دست روزبه کنار کشید.
_برو عمتو مسخره کن.
روزبه_عمم قدش بلنده.
...
۳.۰k
۰۱ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.