فیک
#فیک
#نوازش_باد
Part⁵⁵
از روی صندلی بلند شدم و با اظطراب توی راه رو راه میرفتم
@زود باشید کمک کنید
یهو چند نفر حمله ور شدن به اتاق ا/ت
ترس تمام وجودمو گرفته بود و از ی طرف امید بزرگی توی دلم بوجود اومد
آروم آروم به سمت درش میرفتم
ولی پاهام همراهی نمیکرد
انگار ۱۰۰ کیلو وزنه به پایان وصل شده
نمیشد
نمیتونستم
نمیشد راه برم
یکم که به سمت در رفتم زانوم در رفت افتادم روی زمین پاهام درد میکرد
نمیشد راه رفت
به زوری دستی به دست گیره انداختم و خودمو بلند کردم
بازش کردم
چیزی ک می دیدم باورم نمیشد
همه دورش جمع شده بوده بودن و من فقط نگاهمو به دستگاه انداختم
اون اون...
#نوازش_باد
Part⁵⁵
از روی صندلی بلند شدم و با اظطراب توی راه رو راه میرفتم
@زود باشید کمک کنید
یهو چند نفر حمله ور شدن به اتاق ا/ت
ترس تمام وجودمو گرفته بود و از ی طرف امید بزرگی توی دلم بوجود اومد
آروم آروم به سمت درش میرفتم
ولی پاهام همراهی نمیکرد
انگار ۱۰۰ کیلو وزنه به پایان وصل شده
نمیشد
نمیتونستم
نمیشد راه برم
یکم که به سمت در رفتم زانوم در رفت افتادم روی زمین پاهام درد میکرد
نمیشد راه رفت
به زوری دستی به دست گیره انداختم و خودمو بلند کردم
بازش کردم
چیزی ک می دیدم باورم نمیشد
همه دورش جمع شده بوده بودن و من فقط نگاهمو به دستگاه انداختم
اون اون...
۱۰.۱k
۲۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.