فیک

#فیک
#نوازش_باد
Part⁵³

یکم حرف زدیم ک
_من یکم برم هوا بخورم
مادر سرشو تکونی داد و رفتم بیرون ی کیک هم گرفتم و یکم گذاشتم دهنم

ا/ت فقط امروزو۳وقت داشت بیدار شه اگه شب ساعت ۱۲ بشه ا/ت رو میبرن
من نمیخام


رفتم داخل و مادرو ندیدم
رفتم داخل اتاق و به ا/ت بی جون نگاه کردم

تو فقط به خاطر من اینقد عذاب کشیدی؟هیچی هم نگفتی؟چرا از خودت دفاع نکردی اخه؟!
من چه طوری توی چشمای تو نگاه کنم اخه؟!البته اگر بیدار شی


با خودمو اون حرف میزدم و نمیدونم چی شد ک خوابم برد




با ضرب یک نفر بیدار شدم
@آقای پارک؟بیدار شید لطفا!نیم ساعت دیگه وقت تمومه
_ا/ت بیدار..
نگاهی به دستگاه قلب کردم نمیزد
قلبش نمیزد

_ممنون ک خبرم کردید میشه این نیم ساعتم اجازه بدید باهاش تنها باشم؟
@آخه!...باشه مشکلی نیست
_ممنون

رفت بیرون و من به صندلی تکیه دادم
دست خودم نبود و اشک میریختم و به ا/ت نگاه میکردم
بیدار شو ا/ت!
منو تنها نزار خواهش میکنم

میگفتم و میگفتم ولی دریغ از ی تکون کوچیک از ا/ت هر ثانیه ک به ساعت ۱۲ نزدیک میشه صدای تیکه تیکه شدن قلبمو میشنوم
دیدگاه ها (۰)

#فیک #نوازش_باد Part⁵⁴در باز شد و دکتر اومد داخل ولی همچنان ...

#فیک #نوازش_باد Part⁵⁵از روی صندلی بلند شدم و با اظطراب توی ...

#فیک#نوازش_باد Part⁵²۱روز گذشته  ولی ا/ت هنوز بی جون افتاده ...

#فیک#نوازش_بادPart⁵¹فکری به زهنم رسید_دکترررررررر دکتر با عج...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

هرزه ی حکومتی پارت ۸ کوک : ...بلدی غذا درست کنی؟ ا/ت : آرههه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط