ارباب خشن🥂
#ارباب خشن🥂
part⁷
تهیونگ داره داد میزنه و رفتم سمتش و دیدم ا.ت بهو.ش اومده
کوک: تهیونگ چرا داد میزنی مگه ترس داره؟! سکتم دادی
تهیونگ: هوفففف حالا باشه
.......
ویو ا.ت:
چشمامو باز کردم دیدم افتادم زمین و ی پسر خوشتیپ ذول زده ب من اول فک کردم کوکه ولی کوک نبود دستامو ب هم ما.لو.ندم و فقط سقف رو نگاه میکردم چون سرم گیج میرف نمیتونستم پاشم فقط میخوام از این عما.رت کوک فرا.ر کنم چون ممکنه کوک ما.فیا باشه... توی همین فکرا با خودم بودم ک دیدم اون پسر خو.شتیپه داره داد میزنه فک کنم تازه دیده بود ک من بهو.ش اومدم اولش از داد های اون پسره خندم گرف ولی بعدش بشد.ت ترسیدم و قلبم تن تن میزد ک یهو دیدم یکی داره با سرعت میاد سمتم فک کنم کوک باشه! درسته کوک بود اومد بالا سرم و چشم تو چشم شدیم دیقن ۱٠ دیقه ای ب هم زل زدیم ک یهو دستشو روی سرم کشید و گف: ا.ت چته؟! چرا اینجوری میکنی؟ چرا ترسیدی و غش کردی؟! مگ بچه ای؟!
...
ب کوک هیچی نگفتم ک گف جوابمو بده(با داد)
ا.ت: من باهات حرفی ندارم! تو یک ر.باتی!
کوک: چی میگی؟! 😐
ا.ت: یک بار حرفمو زدم نفهمیدی؟!
کوک: درکت نمیکنم ا.ت😐
......
ویو کوک: بعد اون بحث کوچیک رفتم اشپزخونه ک واسه ا.ت اب بیارم رفتم و یک لیوان برداشتم و اب ب همراه چن تیکه یخ ریختم تو لیوان ب سمت ا.ت رفتم ک بهش بدم بخوره ک دیدم ا.ت......
part⁷
تهیونگ داره داد میزنه و رفتم سمتش و دیدم ا.ت بهو.ش اومده
کوک: تهیونگ چرا داد میزنی مگه ترس داره؟! سکتم دادی
تهیونگ: هوفففف حالا باشه
.......
ویو ا.ت:
چشمامو باز کردم دیدم افتادم زمین و ی پسر خوشتیپ ذول زده ب من اول فک کردم کوکه ولی کوک نبود دستامو ب هم ما.لو.ندم و فقط سقف رو نگاه میکردم چون سرم گیج میرف نمیتونستم پاشم فقط میخوام از این عما.رت کوک فرا.ر کنم چون ممکنه کوک ما.فیا باشه... توی همین فکرا با خودم بودم ک دیدم اون پسر خو.شتیپه داره داد میزنه فک کنم تازه دیده بود ک من بهو.ش اومدم اولش از داد های اون پسره خندم گرف ولی بعدش بشد.ت ترسیدم و قلبم تن تن میزد ک یهو دیدم یکی داره با سرعت میاد سمتم فک کنم کوک باشه! درسته کوک بود اومد بالا سرم و چشم تو چشم شدیم دیقن ۱٠ دیقه ای ب هم زل زدیم ک یهو دستشو روی سرم کشید و گف: ا.ت چته؟! چرا اینجوری میکنی؟ چرا ترسیدی و غش کردی؟! مگ بچه ای؟!
...
ب کوک هیچی نگفتم ک گف جوابمو بده(با داد)
ا.ت: من باهات حرفی ندارم! تو یک ر.باتی!
کوک: چی میگی؟! 😐
ا.ت: یک بار حرفمو زدم نفهمیدی؟!
کوک: درکت نمیکنم ا.ت😐
......
ویو کوک: بعد اون بحث کوچیک رفتم اشپزخونه ک واسه ا.ت اب بیارم رفتم و یک لیوان برداشتم و اب ب همراه چن تیکه یخ ریختم تو لیوان ب سمت ا.ت رفتم ک بهش بدم بخوره ک دیدم ا.ت......
۱۵.۲k
۲۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.