ارباب خشن🥂
#ارباب خشن🥂
part⁵
داشتم ب ا.ت نگاه میکردم ک یهو دیدم چن تا ماشین پلیـ/س اومدن ک بعد من رفتم جلو تر ک ببینم اینجا چیکار دارن، هوففففف توی ماشین پلیـ//س تهیونگ بود چقدر منو ترسوند
تهیونگ: چیه کوک چرا ترسیدی تو ک از هیچی نمیترسیدی (با خنده)
کوک: اخه الان وقت شوخی کردنه؟! سه تا ماشین پلیـ/س اوردی یکیش خودت نشستی اون دوتای دیگه هم بادیگار.د ها؟؟؟؟ خودت بودی نمیترسیدی؟! ا.ت الان بیهو.شه واقعنم باید میترسیدم
تهیونگ: باشه حالا خودتو کشتی ا.ت کجاس؟!
کوک: بیا ایناها
تهیونگ: اینه؟!
کوک: میگم اینه دیگه چرا نمیفهمی
تهیونگ: برا چی بیهو.ش شده؟! خودش بیهو.ش شده یا شما بیهو.شش کردین؟!
کوک: ول کن حاجی فقط باید کاری کنیم ک اون اتفاقایی ک دید رو یادش بره وگرنه...
تهیونگ: وگرنه چی؟! فرار میکنه؟!
کوک: هه از عما.رت من فرار کنه؟! مگه میتونه...؟!
تهیونگ: باشه حالا زنگ بزن ب دکتر جیمین این ا.ت رو یکاریش کنه
کوک: باشه بصبر
تهیونگ: شماره شو داری یا خودم بدم؟!
کوک: دارم دارم
کوک: دکتر جیمین سلام نمیخوام وقت تونو بگیرم فقط سریع بیاین ب عما.رتم مورد اورژانـ.ـسی پیش اومده
جیمین: چشم آقای جئون خودمو تا نیم ساعت دیگه میرسونم
کوک: نیم ساعت دیگه؟!!(با داد) نهایتا ۵ دیقه دیگه باید اینجا باشی
جیمین: اخه نمیتونم ۵ دیقه دیگ الان جایی هستم
کوک: نمیای دیگه؟!(با داد-)
جیمین: نیم ساعت دیگه میتونم وگرنه زودتر نمیتونم
کوک: نیا. دیگ از عمار.ت من برکناری فهمیدی؟!
جیمین: اقا... اق.. اا جـ عو.. ن
......
کوک: تهیونگ گوشیو رو این جیمین قط کردم میگه نمیاد باید چیکا.ر کنیم؟!
تهیونگ: من ک نمیدونم فقط باید منتظر باشیم تا خودش بهوش بیاد
کوک: وااااا.ی تهیونگ پس برای چی گفتم بیای؟!
تهیونگ: وای داداش ول کن دیگه من ک دکتر نیستم، میخواستی اون بد.بخت رو نترسونین❗️
کوک: حرف اخرته؟؟!
تهیونگ اره حرف اخرمه❗️.
......
ویو کوک:
توی خودم بودم و داشتم مثل همیشه فکر های عیجـ.ب غریـ.ب میکردم ک نکنه ا.ت دیگه بهوش نیاد... نکنه... نکنه... کلا یجورایی هم پشیمون شدم کـ ا.ت رو آوردم ب عما.رت چون واقعا زود بود باید ی چن روزی میگذشت بعد میاورد.مش ا.ت بیهو.//ش بدرد من نمیخوره این فکرا داش منو دیوو.نه میکرد در حدی ک فکر کنم چندین سال پیر شدم ک یهو دیدم.... ♨️
part⁵
داشتم ب ا.ت نگاه میکردم ک یهو دیدم چن تا ماشین پلیـ/س اومدن ک بعد من رفتم جلو تر ک ببینم اینجا چیکار دارن، هوففففف توی ماشین پلیـ//س تهیونگ بود چقدر منو ترسوند
تهیونگ: چیه کوک چرا ترسیدی تو ک از هیچی نمیترسیدی (با خنده)
کوک: اخه الان وقت شوخی کردنه؟! سه تا ماشین پلیـ/س اوردی یکیش خودت نشستی اون دوتای دیگه هم بادیگار.د ها؟؟؟؟ خودت بودی نمیترسیدی؟! ا.ت الان بیهو.شه واقعنم باید میترسیدم
تهیونگ: باشه حالا خودتو کشتی ا.ت کجاس؟!
کوک: بیا ایناها
تهیونگ: اینه؟!
کوک: میگم اینه دیگه چرا نمیفهمی
تهیونگ: برا چی بیهو.ش شده؟! خودش بیهو.ش شده یا شما بیهو.شش کردین؟!
کوک: ول کن حاجی فقط باید کاری کنیم ک اون اتفاقایی ک دید رو یادش بره وگرنه...
تهیونگ: وگرنه چی؟! فرار میکنه؟!
کوک: هه از عما.رت من فرار کنه؟! مگه میتونه...؟!
تهیونگ: باشه حالا زنگ بزن ب دکتر جیمین این ا.ت رو یکاریش کنه
کوک: باشه بصبر
تهیونگ: شماره شو داری یا خودم بدم؟!
کوک: دارم دارم
کوک: دکتر جیمین سلام نمیخوام وقت تونو بگیرم فقط سریع بیاین ب عما.رتم مورد اورژانـ.ـسی پیش اومده
جیمین: چشم آقای جئون خودمو تا نیم ساعت دیگه میرسونم
کوک: نیم ساعت دیگه؟!!(با داد) نهایتا ۵ دیقه دیگه باید اینجا باشی
جیمین: اخه نمیتونم ۵ دیقه دیگ الان جایی هستم
کوک: نمیای دیگه؟!(با داد-)
جیمین: نیم ساعت دیگه میتونم وگرنه زودتر نمیتونم
کوک: نیا. دیگ از عمار.ت من برکناری فهمیدی؟!
جیمین: اقا... اق.. اا جـ عو.. ن
......
کوک: تهیونگ گوشیو رو این جیمین قط کردم میگه نمیاد باید چیکا.ر کنیم؟!
تهیونگ: من ک نمیدونم فقط باید منتظر باشیم تا خودش بهوش بیاد
کوک: وااااا.ی تهیونگ پس برای چی گفتم بیای؟!
تهیونگ: وای داداش ول کن دیگه من ک دکتر نیستم، میخواستی اون بد.بخت رو نترسونین❗️
کوک: حرف اخرته؟؟!
تهیونگ اره حرف اخرمه❗️.
......
ویو کوک:
توی خودم بودم و داشتم مثل همیشه فکر های عیجـ.ب غریـ.ب میکردم ک نکنه ا.ت دیگه بهوش نیاد... نکنه... نکنه... کلا یجورایی هم پشیمون شدم کـ ا.ت رو آوردم ب عما.رت چون واقعا زود بود باید ی چن روزی میگذشت بعد میاورد.مش ا.ت بیهو.//ش بدرد من نمیخوره این فکرا داش منو دیوو.نه میکرد در حدی ک فکر کنم چندین سال پیر شدم ک یهو دیدم.... ♨️
۱۵.۴k
۲۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.