ارباب خشن🥂
#ارباب خشن🥂
part⁸
ب سمت ا.ت رفتم ک بهش بدم بخور.ه ک دیدم ا.ت نیستش.. جالب اینجا بود ک تهیونگ هم نبود اون آب رو خودم خوردم چون حالم واقعا بد شد ک یهو دیدم تهیونگ اومد گف داشتم با جنی حرف میزدم چیشده؟! حالت بده شده کوک؟!
کوک: اوکی مهم نیس فقط بگو ا.ت کجاس؟! میدونی ا.ت کجاس؟؟
تهیونگ: دیدم رف دستشو.یی
کوک: نباید ی اطلاعی چیزی میدادی؟!
تهیونگ: گفتم ک داشتم با جنی حرف میزدم میفهمی؟!://
کوک: اوکی
.....
ویو ا.ت:
از تهیونگ برای اینکه بتونم برم دستشو.یی اجازه گرفتم و رفتم بعد از اینکه از دست.شویی اومدم بیرون یهو کوک بغلـ.م کرد و همینجوری شکه موندم ک کوک بهم گف کجا بودی شیطون؟! منم جوابشو ندادم چون کوک دیگه برام تموم شده! دوباره گف ا.ت مثلا قهری اره؟!! بازم جوابشو ندادم دوباره گف ا.ت دارم با تو حرف میزنم نکنه ی زبون دیگه باید باهات حرف بزنم؟! ک بازم جوابشو ندادم ک محـ.ـکـ.م منو گذاش زمین و رف اولش ناراحت شدم ک بیشتر نازمو نکشید ولی بعدش گفتم چ بهتر ک منو گذاش زمین، فقط دوس دارم از اینجا برم و دیگه نیام حتی حاضرم برم پیش مامان بابام! فقط پیش کوک نباشم چون اون خیلی ترسنا.که خیلی! با صدایی سرمو اوردم بالا ک دیدم کوک اومد با ی سینی ک توش بشقاب غذا و یک لیوان نوشا.به بود اولش نمیخواستم سینی رو بردارم ولی کوک با صدای بلند بهم گف نکنه میخوای گشنه بمونی نح؟! با این حرفش سینی رو ازش گرفتم ولی بش چیزی نگفتم ک کوک گف نکنه لال شدی نمیتونی حرف بزنی؟! یا این ک کر شدی نمیتونی صدای منو بشنوی نح؟!
بهش گفتم: میشه بری؟! میشه تنهام بزاری؟!
کوک هم بدون اینکه جوابمو بده گذاشت رف داشتم غذامو میخوردم ک یهو دیدم کوک داره با همون دختره ک ازش چا.قو گرفته بود دست همو گرفته بودن و داشتن میومدن سمت من ک من سریع ی جا قایم شدن ک یهو کوک بلند گف....
part⁸
ب سمت ا.ت رفتم ک بهش بدم بخور.ه ک دیدم ا.ت نیستش.. جالب اینجا بود ک تهیونگ هم نبود اون آب رو خودم خوردم چون حالم واقعا بد شد ک یهو دیدم تهیونگ اومد گف داشتم با جنی حرف میزدم چیشده؟! حالت بده شده کوک؟!
کوک: اوکی مهم نیس فقط بگو ا.ت کجاس؟! میدونی ا.ت کجاس؟؟
تهیونگ: دیدم رف دستشو.یی
کوک: نباید ی اطلاعی چیزی میدادی؟!
تهیونگ: گفتم ک داشتم با جنی حرف میزدم میفهمی؟!://
کوک: اوکی
.....
ویو ا.ت:
از تهیونگ برای اینکه بتونم برم دستشو.یی اجازه گرفتم و رفتم بعد از اینکه از دست.شویی اومدم بیرون یهو کوک بغلـ.م کرد و همینجوری شکه موندم ک کوک بهم گف کجا بودی شیطون؟! منم جوابشو ندادم چون کوک دیگه برام تموم شده! دوباره گف ا.ت مثلا قهری اره؟!! بازم جوابشو ندادم دوباره گف ا.ت دارم با تو حرف میزنم نکنه ی زبون دیگه باید باهات حرف بزنم؟! ک بازم جوابشو ندادم ک محـ.ـکـ.م منو گذاش زمین و رف اولش ناراحت شدم ک بیشتر نازمو نکشید ولی بعدش گفتم چ بهتر ک منو گذاش زمین، فقط دوس دارم از اینجا برم و دیگه نیام حتی حاضرم برم پیش مامان بابام! فقط پیش کوک نباشم چون اون خیلی ترسنا.که خیلی! با صدایی سرمو اوردم بالا ک دیدم کوک اومد با ی سینی ک توش بشقاب غذا و یک لیوان نوشا.به بود اولش نمیخواستم سینی رو بردارم ولی کوک با صدای بلند بهم گف نکنه میخوای گشنه بمونی نح؟! با این حرفش سینی رو ازش گرفتم ولی بش چیزی نگفتم ک کوک گف نکنه لال شدی نمیتونی حرف بزنی؟! یا این ک کر شدی نمیتونی صدای منو بشنوی نح؟!
بهش گفتم: میشه بری؟! میشه تنهام بزاری؟!
کوک هم بدون اینکه جوابمو بده گذاشت رف داشتم غذامو میخوردم ک یهو دیدم کوک داره با همون دختره ک ازش چا.قو گرفته بود دست همو گرفته بودن و داشتن میومدن سمت من ک من سریع ی جا قایم شدن ک یهو کوک بلند گف....
۱۴.۲k
۲۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.