شهر از مردم غم دیده و افسرده پراست
شهر از مردم غم دیده و افسرده پراست
یک نفر نیست که از عمقِ دلش خوش باشد
قلب ها از غم و از غصه ی نشمرده پر است
دردِ فقر است که افتاده به جانِ وطنم
بغض در حنجره ی مردمِ دلمرده پر است
ای خدا جز تو کسی نیست که یاری بدهد
یاوری کن که دل از دردِ گره خورده پر است
در حوالیِ بهاریم ولی کو دلِ شاد؟؟
چهره ی شهر ملول و دلِ پژمرده پر است
«کاسه ی صبرِ دلِ شاعرِ آزرده پراست»
بخدا هموطنِ زار و زمین خورده پر است
دوستان دست بگیرید و دلی شاد کنید
که دل آکنده و افکنده و سرخورده پر است
یک نفر نیست که از عمقِ دلش خوش باشد
قلب ها از غم و از غصه ی نشمرده پر است
دردِ فقر است که افتاده به جانِ وطنم
بغض در حنجره ی مردمِ دلمرده پر است
ای خدا جز تو کسی نیست که یاری بدهد
یاوری کن که دل از دردِ گره خورده پر است
در حوالیِ بهاریم ولی کو دلِ شاد؟؟
چهره ی شهر ملول و دلِ پژمرده پر است
«کاسه ی صبرِ دلِ شاعرِ آزرده پراست»
بخدا هموطنِ زار و زمین خورده پر است
دوستان دست بگیرید و دلی شاد کنید
که دل آکنده و افکنده و سرخورده پر است
۶.۳k
۲۰ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.