پارت قسمت

پارت ۳ قسمت ۲

- و اینکه دیگه بهم خیره نشو ! حس خوبی نمیده بهم
+ خب بابا ، تو هم زیادی حساسی !
زیر لب حرفتو تکرار کرد که لبخند کم رنگی زدی . از رفتارها و کارهاش حس خوبی می گرفتی . شاید برای همین اعتمادت بهش یکم بیشتر از حالت عادی بود ولی در هرصورت باید حواست رو جمع می کردی . نمی خواستی دوباره اتفاق احمقانه ای بیوفته
دیدگاه ها (۰)

پارت ۴ النا رفت و تو هم برای سرگرم شدن تصمیم گرفتی تلویزیون ...

پارت ۴ قسمت ۲ (ساعت ۷)واقعا گرسنه ات شده بود ، النا هم که هر...

پارت ۳ (چند روز بعد)۳ ۴ روز از وقتی که اومدی خونه النا رد شد...

من تصمیم گرفتم ادامه این داستان رو بنویسم . یک دفعه این پارت...

𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: part¹⁴ "...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط