چند پارتی جیهوپ
p4
ا.ت سرشو تو سینه جیهوپ قائم کرد خواست که گریه نکنه اما اشکاش عجله سریعی داشتن که از چشماش سرازیر شوند....ا.ت با تقلا تو چشمای جیهوپ نگاه کرد
ا.ت: من....اگه عاشقتم باشم نمیتونم کاری کنم..... ما ایدلیم و اینقدر هم برامون راحت نیست که قرار بزاریم
جیهوپ: خب...جوابت....
ا.ت: من دوستت ندارم ببخشید
جیهوپ حرفی که شنید رو نمیتونست بفهمه ....نمیفهمید...کم کم عضلاتش شل شدن و ا.ت از بغل هوبی بیرون امد.....جبهوپ هیچ حرفی نمیزد و به زمین خیره شده بود.....ناراحتی تو چشماش موج میزد
جیهوپ: من....من معذرت میخوام که....اعترافم باعث مسئولیت برات میشه
ا.ت: ولی من همیشه تو رو بهترین همگروهی و دوست میبینم....پس من کنارتم.....
جیهوپ: میشه برای اخرین بار ببوسمت(یه قطره اشک)
ا.ت حرفی نزد و دستاش رو دور گردن جیهوپ انداخت و رو پنجه پاهاش بلند شد و لبای جیهوپ رو بوسید چشمای هوبی بسته شد اما با رفتن ا.ت از تو بغلش باز نشد و فقط اشک ریخت
ا.ت عصبی به بیرون رفت و قیافه اعضا رو ندید و فقط رفت طبقه بالا پیش برادرش تا یکم با اون حرف بزنه شاید یادش رفت با رفتن ا.ت اعضا رفتن داخل اتاق و جیهوپ رو دیدن که سرش پایین بود و خیلی اروم اشک میریخت هوبی متوجه آمدن اعضا شد و سرشو بالا گرفت و لبخند غمگین رو نشون داد
هوبی: بچهها دمتون گرم خیلی کمک کردید ولی جواب نداد
جیمین: یعنی چی هیونگ
هوبی سرشو تکون داد و نفسش رو داد بیرون
هوبی: نمیخواست.... ولی با مقامش جعمش کرد
یونگی: یعنی چی جیهوپ
هوبی: اون گفت چون ایدلیم نمیتونیم راحت قرار بزاریم ولی...اون حتی حتی منو دوست نداشت....چقدر احمقم من که با یه حرف از برادرش فکر کردم امکان داره اونم عاشقم باشه
کوک: هیونگ ا.ت منظور بدی نداشته شاید ما رو به عنوان دوستش میبینه
هوبی: اره اون فقط ما رو به همین عنوان میبینه ....حتی خودشم اینو گفت....بچهها
جین: هوم؟
هوبی: میشه برید بیرون؟ میخوام یکم فکر کنم
اعضا رفتن و جیهوپ موند با خودش.....رفت قسمت اتاقی که بهشون داده بودن و چمدونشو جمع کرد که یونگی رفت داخل اتاق
یونگی: چیکار میکنی
هوبی: من امروز از ایران میرم
یونگی: ولی بلیت ما واسه فرداست
هوبی: اضطراری رو جور میکنم
هوبی گوشیش رو برداشت و نشون یونگی داد
هوبی: هر چیز نیاز پرواز رو دیروز آماده کردم و این باند الانی یه ساعت دیگه حرکت میکنه
یونگی: هوبی....خوبی؟
هوبی: خوب که نیستما ولی سپ تا همیشه؟(خنده)
یونگی: سپ تا همیشه(خنده الکی)
جیهوپ ربع ساعته وسایلش رو جمع کرد و از اعضا خداحافظی کرد و رفت هرچند که گبج بودن ولی یونگی بهشون توضیح داد چه خبره
هوبی ربع ساعت به پرواز رسید و بلیت اضطراری گرفت و سوار پرواز gh_3e شد
ا.ت ویو
.......
#سناریو
#تکپارتی
#چندپارتی
#جیهوپ
#هوبی
#هوپی
#سپ
ا.ت سرشو تو سینه جیهوپ قائم کرد خواست که گریه نکنه اما اشکاش عجله سریعی داشتن که از چشماش سرازیر شوند....ا.ت با تقلا تو چشمای جیهوپ نگاه کرد
ا.ت: من....اگه عاشقتم باشم نمیتونم کاری کنم..... ما ایدلیم و اینقدر هم برامون راحت نیست که قرار بزاریم
جیهوپ: خب...جوابت....
ا.ت: من دوستت ندارم ببخشید
جیهوپ حرفی که شنید رو نمیتونست بفهمه ....نمیفهمید...کم کم عضلاتش شل شدن و ا.ت از بغل هوبی بیرون امد.....جبهوپ هیچ حرفی نمیزد و به زمین خیره شده بود.....ناراحتی تو چشماش موج میزد
جیهوپ: من....من معذرت میخوام که....اعترافم باعث مسئولیت برات میشه
ا.ت: ولی من همیشه تو رو بهترین همگروهی و دوست میبینم....پس من کنارتم.....
جیهوپ: میشه برای اخرین بار ببوسمت(یه قطره اشک)
ا.ت حرفی نزد و دستاش رو دور گردن جیهوپ انداخت و رو پنجه پاهاش بلند شد و لبای جیهوپ رو بوسید چشمای هوبی بسته شد اما با رفتن ا.ت از تو بغلش باز نشد و فقط اشک ریخت
ا.ت عصبی به بیرون رفت و قیافه اعضا رو ندید و فقط رفت طبقه بالا پیش برادرش تا یکم با اون حرف بزنه شاید یادش رفت با رفتن ا.ت اعضا رفتن داخل اتاق و جیهوپ رو دیدن که سرش پایین بود و خیلی اروم اشک میریخت هوبی متوجه آمدن اعضا شد و سرشو بالا گرفت و لبخند غمگین رو نشون داد
هوبی: بچهها دمتون گرم خیلی کمک کردید ولی جواب نداد
جیمین: یعنی چی هیونگ
هوبی سرشو تکون داد و نفسش رو داد بیرون
هوبی: نمیخواست.... ولی با مقامش جعمش کرد
یونگی: یعنی چی جیهوپ
هوبی: اون گفت چون ایدلیم نمیتونیم راحت قرار بزاریم ولی...اون حتی حتی منو دوست نداشت....چقدر احمقم من که با یه حرف از برادرش فکر کردم امکان داره اونم عاشقم باشه
کوک: هیونگ ا.ت منظور بدی نداشته شاید ما رو به عنوان دوستش میبینه
هوبی: اره اون فقط ما رو به همین عنوان میبینه ....حتی خودشم اینو گفت....بچهها
جین: هوم؟
هوبی: میشه برید بیرون؟ میخوام یکم فکر کنم
اعضا رفتن و جیهوپ موند با خودش.....رفت قسمت اتاقی که بهشون داده بودن و چمدونشو جمع کرد که یونگی رفت داخل اتاق
یونگی: چیکار میکنی
هوبی: من امروز از ایران میرم
یونگی: ولی بلیت ما واسه فرداست
هوبی: اضطراری رو جور میکنم
هوبی گوشیش رو برداشت و نشون یونگی داد
هوبی: هر چیز نیاز پرواز رو دیروز آماده کردم و این باند الانی یه ساعت دیگه حرکت میکنه
یونگی: هوبی....خوبی؟
هوبی: خوب که نیستما ولی سپ تا همیشه؟(خنده)
یونگی: سپ تا همیشه(خنده الکی)
جیهوپ ربع ساعته وسایلش رو جمع کرد و از اعضا خداحافظی کرد و رفت هرچند که گبج بودن ولی یونگی بهشون توضیح داد چه خبره
هوبی ربع ساعت به پرواز رسید و بلیت اضطراری گرفت و سوار پرواز gh_3e شد
ا.ت ویو
.......
#سناریو
#تکپارتی
#چندپارتی
#جیهوپ
#هوبی
#هوپی
#سپ
۱۳.۴k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.