عروسقاتل
#عـروسِقاتـل
part_۳٠
The killer bride
با صدای قار قور شکمم دستمو روش گذاشتم، حق داشت هیچی نخورده بودم همش چند قاشق خوردم که تهیونگ اومد و کوفتم کرد.
از اتاق بیرون نباید میرفتم و خیلی گشنم بود؛ با تردید خودمو جلو کشیدم و به زمین خیره شدم.
غذاها هنوز رو زمین ریخته بود رو پارکتا، وسوسه شده بودم برم به سمتش که به خودم نهیب زدم، خودتو از این بیشتر خار نکن بمیری بهتر از خوردن اوناس!
خودمو با این حرفا قانع کردم و عقب کشیدم تو اتاق هیچی نبود و حوصلم سررفته بود از زمانی که اون زن اومده بود ۵ ساعت گذشته بود و حالا ساعت ۱ شب بود.
با دسشویی گرفتم پوفی کشیدم و بلند شدم، دیگه اینو نمیتونستم تحمل کنم؛ از اونجایی ک صدایی بر مبنای رفتن اون زن نیومد پس حتما الان پیش تهیونگ خوابیده بود.
نفس عمیقی کشیدم و درو آروم باز کردم، یواش اومدم بیرون و درو آروم بستم که اگه کسی اومد متوجه نبودم نشه!
با گیجی به اطراف یه نگاه انداختم تاریک بود و جز ی هالوژن چراغ دیگه ای روشن نبود و مهم تر از اون من نمیدونستم دستشویی کجاست.
به خودم فوش دادم و به اطراف نگاهی انداختم، همینجوری الکی از یه سمتی شروع کردم به گشتن ولی در همه اتاقا بسته بود.
دیگه کم کم داشت گریم میگرفت نمیدونستم چیکار کنم، با استرس دونه دونه در اتاقارو آروم باز کردم و وقتی دستشویی نبود درشو میبستم.
۴ تا اتاقو تا حالا باز کرده بودم به خودم گفتم این آخری رو باز میکنم اگ نبود میرم تو اتاقم تهش یه کاری میکنم.
در آخری رو آروم باز کردم که با یکی چشم تو چشم شدم، این تهیونگ نبود ولی پس کی بود؟
یه ثانیه هم نگذشت که با صدای جیغش ترسیده به عقب رفتم:
- تهیونگ این دیگه کیه؟
با تعجب به زن خیره شدم اینن این زن تهیونگ بود و این ینی بدبخت شدم.
شرمنده اگه دیر میزارم امتحانا شروع شده
part_۳٠
The killer bride
با صدای قار قور شکمم دستمو روش گذاشتم، حق داشت هیچی نخورده بودم همش چند قاشق خوردم که تهیونگ اومد و کوفتم کرد.
از اتاق بیرون نباید میرفتم و خیلی گشنم بود؛ با تردید خودمو جلو کشیدم و به زمین خیره شدم.
غذاها هنوز رو زمین ریخته بود رو پارکتا، وسوسه شده بودم برم به سمتش که به خودم نهیب زدم، خودتو از این بیشتر خار نکن بمیری بهتر از خوردن اوناس!
خودمو با این حرفا قانع کردم و عقب کشیدم تو اتاق هیچی نبود و حوصلم سررفته بود از زمانی که اون زن اومده بود ۵ ساعت گذشته بود و حالا ساعت ۱ شب بود.
با دسشویی گرفتم پوفی کشیدم و بلند شدم، دیگه اینو نمیتونستم تحمل کنم؛ از اونجایی ک صدایی بر مبنای رفتن اون زن نیومد پس حتما الان پیش تهیونگ خوابیده بود.
نفس عمیقی کشیدم و درو آروم باز کردم، یواش اومدم بیرون و درو آروم بستم که اگه کسی اومد متوجه نبودم نشه!
با گیجی به اطراف یه نگاه انداختم تاریک بود و جز ی هالوژن چراغ دیگه ای روشن نبود و مهم تر از اون من نمیدونستم دستشویی کجاست.
به خودم فوش دادم و به اطراف نگاهی انداختم، همینجوری الکی از یه سمتی شروع کردم به گشتن ولی در همه اتاقا بسته بود.
دیگه کم کم داشت گریم میگرفت نمیدونستم چیکار کنم، با استرس دونه دونه در اتاقارو آروم باز کردم و وقتی دستشویی نبود درشو میبستم.
۴ تا اتاقو تا حالا باز کرده بودم به خودم گفتم این آخری رو باز میکنم اگ نبود میرم تو اتاقم تهش یه کاری میکنم.
در آخری رو آروم باز کردم که با یکی چشم تو چشم شدم، این تهیونگ نبود ولی پس کی بود؟
یه ثانیه هم نگذشت که با صدای جیغش ترسیده به عقب رفتم:
- تهیونگ این دیگه کیه؟
با تعجب به زن خیره شدم اینن این زن تهیونگ بود و این ینی بدبخت شدم.
شرمنده اگه دیر میزارم امتحانا شروع شده
- ۷.۸k
- ۲۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط