عروسقاتل
#عـروسِقاتـل
part_۳۲
The killer bride
اومد تو؛ از ترس سکسکه ام گرفته بود.
انقد عقب رفتم که به کمد خوردم، با خونسردی به سمتم قدم برمیداشت:
- نلرز خوشگلم وقتی که از اتاق پاتو گذاشتی بیرون وزیر قوانین و حرف من زدی باید به فکر اینجا میبودی.
با ترس تیکه تیکه لب زدم:
- دس.. دست شویی دا... داشتم.
بخدا نمیتونستم تحمل کنم دستشویی رو هم بلد نبودم چند روزه دستشویی نرفتم.
بی حرف یه قدم دیگه به سمتم برداشتم که کامل به کمد چسبیدم دستامو قاب صورتم کردم تا نبینم چیکار میخواد بکنه.
- برو دستشویی
با تعجب دستامو از جلو صورتم برداشتم:
- واقعا؟کج.. کجا..س؟
کوتاه جواب داد:
- بغل همین اتاق
خاک تو سری به خودم گفتم و پاتند کردم به سمت دستشویی و سریع خودمو انداختم توش درو بستم.
بعد چنددقیقه که کارم تموم شد دستامو شستم، میخواستم برم بیرون ولی جرات نداشتم!
با صدای داد تهیونگ تکون ریزی خوردم و درو باز کردم به سمت اتاق رفتم.
تهیونگ رو تخت نشسته بود، نگاه کوتاهی بهم انداخت و گفت:
- در اتاقو ببند و قفل کن و کلیدو بده!
این جمله رو در عرض ۳ ثانیه گفته بود، از ترس اینکه باز دعوا نکنه سریع کاری که گفت و انجام دادم و کلیدو سریع گذاشتم رو تخت و عقب رفتم.
پوزخندی زد و با لذت به سکته کردن من خیره شد و لب زد؛
- دیگه ولت نمیکنم کوچولو
بهتره بدون زور خودت حرفمو گوش بدی
با استرس لب زدم:
- چی.چی؟
بی مکث گفت:
- ل. ت شو
شوکه شده نگاهش کردم که با داد حرفشو تکرار کرد:
- نزار من پاشم که بد میشه برات!
بچه ها اون اصماته که تو اون پیجم گذاشتم برا اینه برید بخونید.....
part_۳۲
The killer bride
اومد تو؛ از ترس سکسکه ام گرفته بود.
انقد عقب رفتم که به کمد خوردم، با خونسردی به سمتم قدم برمیداشت:
- نلرز خوشگلم وقتی که از اتاق پاتو گذاشتی بیرون وزیر قوانین و حرف من زدی باید به فکر اینجا میبودی.
با ترس تیکه تیکه لب زدم:
- دس.. دست شویی دا... داشتم.
بخدا نمیتونستم تحمل کنم دستشویی رو هم بلد نبودم چند روزه دستشویی نرفتم.
بی حرف یه قدم دیگه به سمتم برداشتم که کامل به کمد چسبیدم دستامو قاب صورتم کردم تا نبینم چیکار میخواد بکنه.
- برو دستشویی
با تعجب دستامو از جلو صورتم برداشتم:
- واقعا؟کج.. کجا..س؟
کوتاه جواب داد:
- بغل همین اتاق
خاک تو سری به خودم گفتم و پاتند کردم به سمت دستشویی و سریع خودمو انداختم توش درو بستم.
بعد چنددقیقه که کارم تموم شد دستامو شستم، میخواستم برم بیرون ولی جرات نداشتم!
با صدای داد تهیونگ تکون ریزی خوردم و درو باز کردم به سمت اتاق رفتم.
تهیونگ رو تخت نشسته بود، نگاه کوتاهی بهم انداخت و گفت:
- در اتاقو ببند و قفل کن و کلیدو بده!
این جمله رو در عرض ۳ ثانیه گفته بود، از ترس اینکه باز دعوا نکنه سریع کاری که گفت و انجام دادم و کلیدو سریع گذاشتم رو تخت و عقب رفتم.
پوزخندی زد و با لذت به سکته کردن من خیره شد و لب زد؛
- دیگه ولت نمیکنم کوچولو
بهتره بدون زور خودت حرفمو گوش بدی
با استرس لب زدم:
- چی.چی؟
بی مکث گفت:
- ل. ت شو
شوکه شده نگاهش کردم که با داد حرفشو تکرار کرد:
- نزار من پاشم که بد میشه برات!
بچه ها اون اصماته که تو اون پیجم گذاشتم برا اینه برید بخونید.....
- ۷.۸k
- ۲۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط