اینار دکتر بود اومد تو گفت :آقای تهیونگ میشه بیرون منتظر
اینار دکتر بود اومد تو گفت :آقای تهیونگ میشه بیرون منتظر باشید
ته:بله.....خدافز دخترم
👋
دکتر : لباستون رو در میارید
ات:چی
دکتر :من دکترم میخوام معاینه کنم
ات:ب.بله ولی
دکتر: من فقط میخوام کمکت کنم خوب شی
ات دکمه اول رو باز کرد دومی رو باز کرد زسید به سومی اونم باز کرد چهارمی رو میخواست باز کنه دکتر گفت بسته
اون وسیلع ذو گذاشت رو ی قلبم و... غیره
دکتر :ممنون از همکاری
ات:مرسی دکتر
خلاصه رسید به آخرین روز
ویو دکتر
تمام این مدت مراقب اون بودم(ات)میخوام بهش اعتراف کنم
امروز قراره مرخص بشه یا الان یا هیچوقت تق تق در رو زدم رفتم تو دیدم داره لباسشو عوض میکنه کارشو تموم کرد اومدم جلو
ات:او اقای دکتر سلام
دکتر:داری میری
ات:بله مرخص شدم
دکتر: خداروشکر که خوب شدی
ات:به لطف شما و بقیه پرستارا
دکتر : :)))
دکتر: خانم ات
ات:بله
دکتر: میخواستم بگم...بگم که من بهتون علاقه مند شدم
(شخصیت دکتر رو خودتون انتخاب کنید )
ات: بله (تعجب)
د: من دوستت دارم تو هیچ مشکلی نداشتی فقط خواستم بیشتر اینجا بمونی تا ببینمت من میترسیدم بهت بگم
ات:منم دوستت دارم
د:میدون... چییییی
ات:خب این حس دو طرفس
د:اره خب دوست دختر من میشی
ات: ارع
د ات رو بوسید تهیونگ مدترک به دست اوند توی اتاق
ته:هی هی چیکار میکنید
دکتر: اقای ت.ت. تهیونگ
ات: بابا (اسم دکتر) دوست پسرمه
ته:......میشه حرف بزنیم دوتایی
ات:با...باشه
دکتر رفت بیرون
ات و ته نشستن
ته:مطمئنی
ات:اره
ته:دوستش داری دوستت داره ؟؟
ات:اره دوستم داره منم ....منم دوستش دارم بابا
ته:خب باشه
ته رفت بیرون
دکتر: اقای تهیونگ
ته:لطفا مراقبش باش اون گفت دوستش داری اونم تو رو دوست داره
(لبخند) اصلا اشغالی نداره که با هم باشید
دکتر:ممنون اقای تهیونگ
ته رفت
دکتر:ات (دستاشو باز کرد ات رفت و همو بغل کردن)
♣
نشستم توی ماشین داشتم به این فک میکردم که درسته یا نه
یکی به شیشه تق تقی زد
سرم رو برگردوندم دیدم نایونه پیاده شدم اومد سمتم
ته:بله.....خدافز دخترم
👋
دکتر : لباستون رو در میارید
ات:چی
دکتر :من دکترم میخوام معاینه کنم
ات:ب.بله ولی
دکتر: من فقط میخوام کمکت کنم خوب شی
ات دکمه اول رو باز کرد دومی رو باز کرد زسید به سومی اونم باز کرد چهارمی رو میخواست باز کنه دکتر گفت بسته
اون وسیلع ذو گذاشت رو ی قلبم و... غیره
دکتر :ممنون از همکاری
ات:مرسی دکتر
خلاصه رسید به آخرین روز
ویو دکتر
تمام این مدت مراقب اون بودم(ات)میخوام بهش اعتراف کنم
امروز قراره مرخص بشه یا الان یا هیچوقت تق تق در رو زدم رفتم تو دیدم داره لباسشو عوض میکنه کارشو تموم کرد اومدم جلو
ات:او اقای دکتر سلام
دکتر:داری میری
ات:بله مرخص شدم
دکتر: خداروشکر که خوب شدی
ات:به لطف شما و بقیه پرستارا
دکتر : :)))
دکتر: خانم ات
ات:بله
دکتر: میخواستم بگم...بگم که من بهتون علاقه مند شدم
(شخصیت دکتر رو خودتون انتخاب کنید )
ات: بله (تعجب)
د: من دوستت دارم تو هیچ مشکلی نداشتی فقط خواستم بیشتر اینجا بمونی تا ببینمت من میترسیدم بهت بگم
ات:منم دوستت دارم
د:میدون... چییییی
ات:خب این حس دو طرفس
د:اره خب دوست دختر من میشی
ات: ارع
د ات رو بوسید تهیونگ مدترک به دست اوند توی اتاق
ته:هی هی چیکار میکنید
دکتر: اقای ت.ت. تهیونگ
ات: بابا (اسم دکتر) دوست پسرمه
ته:......میشه حرف بزنیم دوتایی
ات:با...باشه
دکتر رفت بیرون
ات و ته نشستن
ته:مطمئنی
ات:اره
ته:دوستش داری دوستت داره ؟؟
ات:اره دوستم داره منم ....منم دوستش دارم بابا
ته:خب باشه
ته رفت بیرون
دکتر: اقای تهیونگ
ته:لطفا مراقبش باش اون گفت دوستش داری اونم تو رو دوست داره
(لبخند) اصلا اشغالی نداره که با هم باشید
دکتر:ممنون اقای تهیونگ
ته رفت
دکتر:ات (دستاشو باز کرد ات رفت و همو بغل کردن)
♣
نشستم توی ماشین داشتم به این فک میکردم که درسته یا نه
یکی به شیشه تق تقی زد
سرم رو برگردوندم دیدم نایونه پیاده شدم اومد سمتم
۱۱.۹k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.