وقتی مافیان و روت اصلحه میکشن
وقتی مافیان و روت اصلحه میکشن
ویو ات
سلام من ات هستم 25سالمه و دوست دختر بزرگ ترین مافیا جهانم یعنی مستر کیم
کیم نامجون خیلی خوشحالم را نامجون دوست پسرمه و خیلی دوسش دارم
اما چند روزه که اصلا اعصاب نداره و رفتارش سرد شده و این رو مخه منه
امروز قرارخ باهاش صحبت کنم
ویو نامجون
سلامم من بزرگ ت ین مافیای جهانم و دوست دخترم اته اما چند روزه این شریک شرکتم هی بر نامه را این ور و اون ور میندازه رو اعصابمه
ویو ادمین
صدای زنگ در اومد ات با ذوق رفت در را باز کرد و با دیدن نامجون اونا بغل کرد
ات +
نامجون_
نکته همه ی حرف های نامی سرده
+سلام نامی جونم
_سلام
+برو لباسات را عوض کن بیا ناهار
_باشه
نامی رفت لباسش را عوض کرد سریع غذا خورد و رفت توی اتاق کارش ظرفا را شستم و رفتم تو اتاق کار
+نامی میشه با هم حرف بزنیم
_کار دارم بعدا
+تو همش میگی کار داری رفتارت سرد شده منم ادمم تو این خانه چرا نمی فهمی ها (با داد و گریه )
_صدا تا برا من بالا نبرا فهمیدی (عربده )
+بس کن این رفتارت رو مخه (با داد و گریه )
_ات صداتا ببر (عربده )
+خیلی بدی ازت متنفرم (گریه وداد )
_دیگه داری میری رو اعصابم (داد )
ات داشت زیاده روی میکرد
ویو ات
یهو از جیبش یه چیزی در اورد و گرفت سمتم
گفت اگه زه بار دیگه حرف بزنی میکشمت
گفتم بزن دیگه بزن لعنتی بزن
یهو موهامو گرفت و پرت کرد بیرون از اتاق هنوز اصلحه اش را گرفته بود سمتم
ازش ترسیدم و دور شدم و رفتم تو اتاقم و در اتاق را بستم و قفل کردم و فقط گریه میکردم اون رو من اصلحه کشید و اون همیشه میگفت اگه عصبانی هم بشم روت اصلحه نمیکشم
یهو صدای در زدن اومد نامجون بود با صدای اروم تر
ویو نامجون
وایی رو ات اصلحه کشیدم خاک بر سرم چی کار کردم یهو دیدم رفت تو اتاقش و در ا قفل کرد و صدایی ازش نمی امد از همین میترسیدم رفتم در اتاقش را زدم که جواب نداد نگران شدم بازم در زدم جواب نداد یه تیر به قفل در زدم که صدای جیغ ات اومد و گریه سریع در را باز کردم رفتم سمت ات میخواستم بغلش کنم که ازم دور شد گفت لطفا نتمی دیگه نمی رم رو اعصابت بغض کرده بودم رفتم سمتش که خورد به دیوار نشستم رو به روش نشستم که چشماش را بست بغلش کردم و ازش معذرت خواهی کردم و دیدم گفت تو رو من اصلحه کشیدی گریم گرفت و گفتم ات غلط کردم ببخشید لطفا منا ببخش
ات با دیدن اشکای نامی اونا بخشید و بغلش کرد
پایان
ببخشید اگه بد شد 🥺
ویو ات
سلام من ات هستم 25سالمه و دوست دختر بزرگ ترین مافیا جهانم یعنی مستر کیم
کیم نامجون خیلی خوشحالم را نامجون دوست پسرمه و خیلی دوسش دارم
اما چند روزه که اصلا اعصاب نداره و رفتارش سرد شده و این رو مخه منه
امروز قرارخ باهاش صحبت کنم
ویو نامجون
سلامم من بزرگ ت ین مافیای جهانم و دوست دخترم اته اما چند روزه این شریک شرکتم هی بر نامه را این ور و اون ور میندازه رو اعصابمه
ویو ادمین
صدای زنگ در اومد ات با ذوق رفت در را باز کرد و با دیدن نامجون اونا بغل کرد
ات +
نامجون_
نکته همه ی حرف های نامی سرده
+سلام نامی جونم
_سلام
+برو لباسات را عوض کن بیا ناهار
_باشه
نامی رفت لباسش را عوض کرد سریع غذا خورد و رفت توی اتاق کارش ظرفا را شستم و رفتم تو اتاق کار
+نامی میشه با هم حرف بزنیم
_کار دارم بعدا
+تو همش میگی کار داری رفتارت سرد شده منم ادمم تو این خانه چرا نمی فهمی ها (با داد و گریه )
_صدا تا برا من بالا نبرا فهمیدی (عربده )
+بس کن این رفتارت رو مخه (با داد و گریه )
_ات صداتا ببر (عربده )
+خیلی بدی ازت متنفرم (گریه وداد )
_دیگه داری میری رو اعصابم (داد )
ات داشت زیاده روی میکرد
ویو ات
یهو از جیبش یه چیزی در اورد و گرفت سمتم
گفت اگه زه بار دیگه حرف بزنی میکشمت
گفتم بزن دیگه بزن لعنتی بزن
یهو موهامو گرفت و پرت کرد بیرون از اتاق هنوز اصلحه اش را گرفته بود سمتم
ازش ترسیدم و دور شدم و رفتم تو اتاقم و در اتاق را بستم و قفل کردم و فقط گریه میکردم اون رو من اصلحه کشید و اون همیشه میگفت اگه عصبانی هم بشم روت اصلحه نمیکشم
یهو صدای در زدن اومد نامجون بود با صدای اروم تر
ویو نامجون
وایی رو ات اصلحه کشیدم خاک بر سرم چی کار کردم یهو دیدم رفت تو اتاقش و در ا قفل کرد و صدایی ازش نمی امد از همین میترسیدم رفتم در اتاقش را زدم که جواب نداد نگران شدم بازم در زدم جواب نداد یه تیر به قفل در زدم که صدای جیغ ات اومد و گریه سریع در را باز کردم رفتم سمت ات میخواستم بغلش کنم که ازم دور شد گفت لطفا نتمی دیگه نمی رم رو اعصابت بغض کرده بودم رفتم سمتش که خورد به دیوار نشستم رو به روش نشستم که چشماش را بست بغلش کردم و ازش معذرت خواهی کردم و دیدم گفت تو رو من اصلحه کشیدی گریم گرفت و گفتم ات غلط کردم ببخشید لطفا منا ببخش
ات با دیدن اشکای نامی اونا بخشید و بغلش کرد
پایان
ببخشید اگه بد شد 🥺
۶.۹k
۲۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.